صبح ها بیشترمیام............
راستی فردا یه چیزی واستون میفرستم.........
راستی فردا یه چیزی واستون میفرستم.........
-
سلام............خوبی عزیز
چه خبرا
ey begi nagi be hamdelah nafasi miyado mireh
salam banoye pak daman mizoni
سلام
اد مي كني عزيز
negin_1989eng
سلام ،ممنون .تو خوبی ؟
سلام
انیشتین میگه:
" هر موقع دیدی از دوستت خبری نشد خوشحال باش برای اینکه حتما حالش خوبه و همه چیز رو به راهه که از تو یادی نمی کنه. "
منم الان خوشحالم.
آن روز فراموش کردیم
به چشم ها نیز نگاهی بیندازیم ...
به نزدیک ترین پیاده رو
چشم می دوختیم
و از آسمان های دور
سخن می بافتیم ...
و نام های جهان را
با هم تعویض می کردیم !
در هزار و یک راه
قدم می زدیم
تا به آن قلب افتاده در راه
سلام نکنیم ...
امروز به افق های سخت خیابان
نگاه می کنیم ...
و آسمانی نیست
و بال کبوتری
درفاصله ی در و پنجره ...
در این هزاره ی خداحافظی
سقفی خاکستری سایه بسته است
پشت به وصله های کاغذی
روی شیشه های بی بخار و خشک
که از آن حرف نمی زنیم ...
انگار که ندیده ایم !
انگار فراموش کرده ایم
به چشمها نیز نگاهی بیندازیم ...!
سید مهرداد ضیایی
بازم واسم عكس بذاريد لطفا
سلام ،ممنون خوبم ،تو خوبی؟
چقدر زود دلم براي خودم تنگ مي شود ...
دلم مي گيرد و براي خودم با تمام وجودم مي گريم !
خودم که به خود مي آيم خودي نمي بينم ...
خودم را به خداي خود مي بخشم ...
سبک مي شوم... سبک و سبک تر و به اوج خود مي رسم ...
باز ...
دلم براي خودم تنگ مي شود !
کمي که با خود سخن مي گويم خودم را در بي خودي هاي عالم مي بينم ...
و خود را در ميان در يايي از خود ها مي يابم ...
و حال با خود مي گويم ...
بد نيست کمي با خود خلوت کنيم و بنگريم که دنيا بي خود است !
و جهاني ديگر در پيش است ...!
جواب نمیدی............کوشی
من دیگه باید برم..........جوونی بودم..................خلوت خلوت........... داشت اونجا خوابم میبرد
سودابه جان راستی این عکس کچل ...عکس کیه..............شیطنت از قیافش میباره
خوابالو.........
سلام...........اومدی............چرا اینقد دیر میای...........کلی منتظرتون موندم...........
سلام خانم خانوما
حالا دیگه میای و به ما سری نمی زنی؟
باشه.
سلام سودابه جان خسته نباشید .... چشم چشم اگه قابل باشن حتما ....
راستی تبریک میگم.............
زود باید برم..............بای
سلام....خوبی...........هم اینجا .......هم اونجا
...چشمانم را به ناگاه باز کردم و رویایم به پایان رسید !
من اینجا بودم در زمین ...
باز آزاد بودم ...
باز به سان ابر سفید خوشبختی بودم که اینک آرزویی کوچک در سینه داشت ...
و قلبی که مالامال از زیباییها بود ...
و تصوری که از پاکی آسمانها در سینه داشت ...
و چشمانی که از تیرگی آنچه می دید می ترسید !
من به سان ابر سفید خوشبختی بودم اما ...
اندوه سیاهی زمین
اندوه تیرگی آسمان
و اندوه قلبهای غمگین
بر دلم فشرده می شد ...
چشمانم را باز و بسته کردم حقیقت داشت !
من اینجا بودم ...
در زمین ...!
چشمانم را بسته بودم و دستانم را در امتداد افق باز کرده بودم ...
من خود را و هر آنچه تعلق را در باد رها کرده بودم ...
آزاد بودم ...
اینجا زمین نبود !
اینجا از دروغ زمین فرسنگها فاصله داشت ...
اینجا بی کران بی کرانها بود ...
اینجا حقیقت موج می زد ...
اینجا دلها به سوی او پرواز می کرد ...
اینجا آسمان بود !
و من چشمانم را بر هر آنچه پریشانم می کرد بسته بودم ...
من شیشه محبت آسمانها را شکسته بودم ...
من در دریای محبت آسمانها بر زورقی نشسته بودم ...
با هر نفسم پاکی روانه قلبم می شد و قلبم سرشار از زیبایی ها بود ...
آخر اندوه قلبم جارو شده بود !
من آزاد بودم ...
من تعلق ها را جا گذاشته بودم و بر این فراموشی لبخند می زدم ...
اینجا دیگر زمین نبود ...
اینجا صدای خدا بیشتر به گوش می رسید ...
اینجا آخر به خدا نزدیکتر بود ...
و من به سان ابر سفیدی بودم که به آرزویش رسیده بود ...
اما حیف ...
سلام خوشحال میشم یه سری اینجا بزنی و نظرتو بدی
بهترين آواتار را چه كسي دارد ؟ ( سري 3 )
وقت من کم است ...
اگر انسانم
و از من انتظار کشف رازهای نهان می رود !
اگر انسانم
و زیستنم در رسیدن به کمالم نهفته است ...
وقت من کم است ...
برای دیدن و شنیدن و اندوختن !
اگر قرار بر، پرستیدن خدایی ست
که به ایمانش رسیده باشم ...!
آنا
قربانت عزيزم. تو هم همينطور
درگير روزمرگي ...
سلام سودابه جونم. مرسي
خوبي؟ چه خبرا؟
در آستانه تو
روسپيان مادران فردايند ...
و مورچگان کاشفان حقيقي قاره هاي فردا !
در شهريوری ترين نگاهت
دوزخ معناي کوچک لبخند را زمزمه مي کند ...
در درگاه تو
من از کدام اهريمن سخن مي گويم
هنگامي که کلامت همه عشق است ...
تا پايان سرودی نمانده است ...
خدا مي آيد ...
همين ...! -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
