در آستانه تو
روسپيان مادران فردايند ...
و مورچگان کاشفان حقيقي قاره هاي فردا !
در شهريوری ترين نگاهت
دوزخ معناي کوچک لبخند را زمزمه مي کند ...
در درگاه تو
من از کدام اهريمن سخن مي گويم
هنگامي که کلامت همه عشق است ...
تا پايان سرودی نمانده است ...
خدا مي آيد ...
همين ...!