behnam-t
پسندها
482

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ايول همين الان تو ذهنم بود...

    از سر كوي تو هر كو بملامت برود
    نرود كارش و آخر به خجالت برود...

    بهنام جان ديگه كم كم ميخوام برم
    كاري نداري عزيزم؟
    خيلي خوش گذشت
    هله اي نسيم رحمت تو بباري ار نه دوزخ
    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را...
    دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند
    نياز نيم شبي دفع صد بلا بكند...
    كار خود آخر عمر از مي و معشوق بگير
    حيف اوقات كه يكسر به بطالت برود...
    با مني فاطمه جان؟
    همون جيگرتو خام خام بووووووس

    در كوي نيكنامان مارا گذر ندادند
    گر تو نميپسندي تغيير ده قضا را...
    شرمنده
    اینم از شانس بد ماست دیگه
    مشاعره دوست دارم ولی وقتش رو ندارم با اجازه برم دیگه
    روز و شبتون خوش
    مواظب خودتون باشید
    خانومی جونم تو هم مواظب خودت باشا اینجا کم نیاری یه وقت دارمتا
    بای تا های
    تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
    خلق را ورد زبان مدحت و تحسين منست...
    واسه همون نيشم باز شد ديگه:d

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    در دم از.................... آب حياتم دادند :d
    شرمنده آخه زیاد نمیتونم وایسم مهمون دارم شرمنده واسه اون گفتم در ضمن چراغ شما آخه خاموش بود دیگه
    به به خانو می هم که اینجاست
    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آبجی جونم خوبی؟ایجا با یه تیر دونشون میزنم هم با شما حرف میزنم هم با آبجی جونم
    تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
    تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم... :d
    مي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر
    سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم...
    ما نگوييم بدو ميل بناحق نكنيم
    جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم
    ممنون از این همه شعر جالبی که نوشتید برام من خودم هم رشته علوم انسانی ام و شعر دوست
    ممنون
    مواظب خودتون باشید
    روز خوش
    بای تا های
    التماس دعا
    ايول اين آسون بود...:)

    الا يا ايها الساقي ادر كاسا و ناولها
    كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها... :)
    شراب لعل كش و روي مه جبينان بين
    خلاف مذهب آنان جمال اينان بين...

    استاد حافظه شعريم خيلي ضعيف شده ها
    همش متوسل به كتاب ميشم :)
    دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش
    وز شما پنهان نشايد كرد سر مي فروش..
    تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
    گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش...
    تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
    تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم...
    WOW
    محشره...

    ياران همنشين همه از هم جدا شدند
    ماييم و آستانه ي دولت پناه تو...
    دلم رميده لولي وشي است شور انگيز
    دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آميز...

    ز بده :)
    يا رب آن نوگل خندان كه سپردي به منش
    ميسپارم به تو از چشم حسود و چمنش...
    آخه شعر رو من خيلي زود اثر ميذاره
    اون قبلي از خودت بود؟
    نه اق داداش آشتیم ....دخمل خوب که با داداشش قهل نمیکنه ....
    (((به شرطی که داداششم حواسش باشه هی غر نزنه:w00: )))
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا