خانومي
پسندها
696

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دوستان به که ز ما یاد کنند
    دل بی دوست دلی غمگین است
    ممنونم بازم ازم یاد کن فدات شم بدرود
    اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
    دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
    خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده
    دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
    باشد که از خزانه غیبش دوا کنند
    ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
    حق نگهدار که من میروم الله معک
    تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود
    سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
    کاندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
    ************************
    در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
    از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
    تکراری بود که
    ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز
    چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند
    ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
    حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
    من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
    این متاعم که همی بینی و کمتر زینم
    الا ای پیر فرزاده مکن عیبم ز میخانه
    که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
    خوش به حالتون که بعد از ما تموم شدین چند تا از نمره هاتون اومده
    واسه من فقط یکیش
    جون میگیرن
    نه
    امروز رفتم ببینم سرعت پایین بود نشد
    شاید یکی دیگش اومده باشه
    شما چطور؟
    ترم تابستون میگیری؟
    ای بدک نیست
    الان دیگه رسما تعطیلات شروع شده
    امروز امتحان چی داشتی؟
    خانومی عزیزم ببخش نهار نخوردم فشارم پایینه برم یه چیزی بخورم بیام فدات شم
    نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
    که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
    *****************************
    نازنینا ما به عشق تو جوانی داده ایم
    دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
    شرابی تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
    که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شروشورش
    شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
    بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
    من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی​حاصل
    من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
    و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
    برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
    زان می عشق کزو پخته شود هر خامی
    گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
    یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود***و از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود

    از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب***رجعتی می​خواستم لیکن طلاق افتاده بود

    در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر***عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود

    ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق***هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود

    ای معبر مژده​ای فرما که دوشم آفتاب***در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود

    نقش می​بستم که گیرم گوشه​ای زان چشم مست***طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود

    گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم***کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود

    حافظ آن ساعت که این نظم پریشان می​نوشت***طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود:gol::gol::gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا