sheyda_star
پسندها
1,068

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شيدا جونم ..من ديگه داره گريم ميگيره....:cry::cry::cry:

    من يه لحظه عصبي شدم فقط همين...
    اگه منو نبخشي ميرم خودمو از كوه پرت ميكنم پايين....

    اين گل ها مال شماست.....
    شيدا معذرت....

    آهان منم همينو ميگم...توكلت به خدا باشه
    نمي خواد به نتيجه فكر كني....
    سر جلسه امتحان فقط تمام تمركزت به سوالا باشه...

    اي ول...همينه....ميگم بزنه يزد...(خنده)

    راستي شيدا لهجه يزدي داري...؟؟
    من عاشق لهجه يزدي هام...خيلي قشنگ صحبت ميكنن...
    ديگه ناز نكن ديگه...من كه داداشتم...
    من كه دوست دارم...
    من كه مهدي ام...
    شيدا...
    تو ببخش ...تو خانومي كن و ببخش...من جووني كردم.
    اگه ببخشي قول ميدم يه هديه خوشگل همين الان برات بخرم
    باشه خواهري..؟؟
    مي خواد برق صنعتي قبول بشه....صنعتي اصفهان..
    با رتبه هايي هم كه تو كانون آورده حتما قبول ميشه...
    ولي....فكر كنم فشار اينكه حتما بايد اين رشته را توي همين شهر قبول بشه داره اذيتش ميكنه..
    شب باهاش صحبت ميكنم...ميگم مهم اينكه خودت باشي سر جلسه
    به نتيجه هم فكر نكن...
    انشالله خدا خودش بهش آرامش بده...
    شيدا......
    من واقعا نميدونم بايد چي بگم...فقط...ميتونم بگم شرمنده ام..
    اگه دوست داري اين كمربند...... بيا عوض ديروز منو بزن...
    دست من بشكنه....
    وااااااااي راست ميگي يادم رفته بود...
    خيلي دردت اومد....؟؟

    .......شيدااااااااااا...منو ببخش...:cry::cry:
    من واقعا از رفتار ديروزم شرمگينم.....:w09:
    وااااااااي خواهر دارم من هم استرس ميگيرم...
    امروز بردمش از ساعت 8:30 تا 11 همه اونجايي را كه قراره امتحان بده را نشونش دادم...

    واقعا زحمت كشيده..... رتبه هاي كانون و سنجشش هم خيلي خوب ميشد.
    ولي نميدونم چرا آروم نيست...همش فكر و خيال مي كنه........
    خيلي باش حرف زدم...
    خدا خودش كمكش كنه.....ديگه نميدونم چي كار كنم...
    چه گل قشنگي...ممنون...
    اصلا كمربند و اينا را فراموشش كن...
    من كه نزدمت كه....فقط از دست قر(با ضمه) زدنات اعصابم خورد بود...

    آشتي خواهري..؟؟


    ببخشید منظورم 22 تیر بود یکی از 2ها تایپ نشد
    نه فردا امتحان دارم
    چرا یکی از امتحانای من افتاد 2تیر
    راستی آواتور جدیدت مبارک
    منم خوبم خدارو شکر
    میگم شما که امتحانات عقب نیفتاده؟
    بيا اين هم كيك...بعد از مسجد از سر كوچه برات خريدم...
    ببين منو به چه روزي انداختي تا برم كيك برات بخرم...

    اون منم كه داري لهم ميكني.....:cry::cry::cry:
    بعد هم مظلوم نمايي ميكني كه من تو رو با كمربند زدم...:cry::cry:

    رفته بودم داداشم را ببرم دانشگاهمون را نشونش بدم با جو اونجا آشنا بشه...
    كنكورش افتاده تو دانشگاه صنعتي...تو دانشكده مواد....

    خيلي بيچاره استرس داره...نميدونم چي كارش كنم...:cry:

    شما خوبي...؟
    شيدا آقا هي داره زنگ ميزنه ميگه په كجايي...؟؟
    برم برسم به نماز آقا تا خلاص نشده....
    نه..... تا نماز كه حالا مونده.....اينجا 8:45 اذون ميگن...
    اونجا اذون كيه...؟
    ببين كي اينجاست....

    با تو بودن خوشحالم ميكنه...
    دوباره همون حس ديشب بهم دست داده....(خنده)
    بپرم تو مانيتور و اينا.........
    جونم به اون دستبند سبزش....:w11:

    تقديم به شيداي عزيزم.....:victory:
    (اين صحنه بعد از همون گليه كه گفتم برگردون زدما...)

    ببين برو تو........ meebo.com
    بعد با رمز عبور و نام كاربري توي ياهوي خودت وارد شو....

    بعد توي اضافه كردن دوستات....بزنshahpari_iut2009.......

    چت مي كنيم....ديگه بيچاره نميشيم....
    دلمو كباب نكن خواهر جونم....

    غصه نخور خواهري...من خودمم كيك تولدم را نخوردم...:cry::cry::cry:

    ولي فكر كنم هنوز يه ليموناد ديگه مونده ...مي نوشي..؟؟؟
    همش به ياد تو بودم...

    اگه نگفته بودم ميام...نميرفتم ...
    مي موندم خونه كه بيام پيش تو...

    ديشب كه همش به ياد تو بودم .....:biggrin::biggrin::biggrin:
    نه ديگه نيومدم نت...ترسيدم يهو اتفاق ناجوري بشه...همون فيلممو ديدم...:w15:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا