هر دمی چون نی از دل نالان شکوه ها دارم
روی دل هر شب تا سحر گاهان با خدا دارم
هر نفس آهیست کز دل خونین
لحظه های عمر بی سامان میرود سنگین
اشک خون آلود من دامان می کند رنگین
به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مدمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردیها خدایا
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی
که فروزد محفل من
نه همزبان درد آگاهی
که ناله ای خرد با آهی
دادا از این بی دردیها خدا یا
نه صفایی زدمسازی به جام می
که گرد غم زدل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
آه از این بی هم رازی خدا یا
وای از این بی هم رازی خدا یا
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراری از دل آذر
بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد
یارا زبی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نا فر جامی
به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی خدا یا
خواننده استاد شجریان.. دستگاه :ماهور.. سراینده : جواد آذر.. کاست: سرو چمان