Zbaziii
پسندها
18

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :دی
    عزیزکم من باید برم بیرون
    مراقب خودت باش
    فعلا
    سجاد.سهیل.حسن.حسین
    خانواده "س"
    :)
    من امشب چه گیری دادم به داداشات:D
    من و ایسانم میگیم داداش
    ایسان ب من میگه اجی
    من بهش نمیگم اجی:)

    ماام داداش نگیم توبیخ میشیم:(
    والا تاج سرشونه آقا
    این خانه
    با خیال تو
    رنگ دیگری به خود گرفته...
    انگار
    پنجره أش دنبال تو می گردد
    هر وقت باز می شود رو به خیابان...
    انگار
    اتاق هایش
    حبس کرده أند بوی عطر تو را
    برای شب های نبودن أت...
    انگار
    این تخت
    اندام تو را
    بر روی خودش حکاکی کرده
    و من
    هر شب
    چنان در آغوش أت می گیرم
    که تمام اجزای خانه
    شک می کنند به نبودن أت...
    آره
    تو خونه ما سلسله مراتبیه
    منم به داداشم میگم داداش
    غیر این بگیم شدیدا توبیخ داریم:خخخ
    هههههههههههههههههههههههههههههههههههه حسین پ عین ایسانه:)
    دیووووووووووونه مردم از خنده:)
    جواب پیام اونور نمیدی آدم ضایع نکن پاک کن پیامامو تو پروفت حداقل:razz:
    نه پر رو میشه
    فسقلن دیگه
    پیش من همه فسقلن :biggrin:
    اون روز حسین اسمستو دیده بود رفته بود به ننم گفته بود فضول خان
    فقط به ننم گفتم تو رو :دی
    فداش ماچ:)

    چرا بهشون میگی فسقل؟:)
    به اونا که دیگه عکسم نشون ندادی؟
    خوش که باید بگذرههه
    مامانمم خوبه قوربونش بشم
    نه خبر نداره :D
    دارم این فسقلا رو ثبت نام میکنم تو دانشگاه
    عطی شاید تکونت داد...
    هیییچ صبح رفتم دکتر گلوم چرک کرده از دندون عقله.
    رفتم بانک شهریه ریختم
    رفتم خونه خاله سوپ گرفتم برام پخته بود
    داروهامو گرفتم.اومدم خونه
    خوابیدم تا 3بعد نت تااااا الان:)

    خوش میگذره؟
    مامانت خوبه؟
    راسی مریم خانوم زن داداشت ک خبر نداره ما دوستیم؟
    آره دیووونه من عالیم :D
    بمبم نمیتونه تکونم بده;)
    چه خبر چیکارا کردی شمپت؟:smile:
    خسته نباشی:redface:

    حس اون روز اول دارم که تو انجمن پیام دادم با ترس:redface:بهت
    تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
    گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد​
    جییییییییییییییگرتوووووووووووووووووووو
    مگه مهربون تر از تو آدمی هست تو این دنیاااااااااااااا فدای او شمپت گفتتتتتتتتتنت
    از ترس اینکه بری واس همیشه انقدر دلشوره دارم....
    دستم انقدر فشار دادم کبود شد...
    نذر کردم قهر نکنی نری 2رکعت نماز بخونم که دوستم باشی...
    2نفر غریبه اومدن پروفت...
    ب من درخواست دوستی دادن رد کردم
    اومدن ببینن چرا درخواست تورو قبول کردم.
    اون engshimi ک شماره ام داد.
    من تو اون حالم نمیدونم حرص نبود تورو بخورم یا غصه های خودم یا این شماره هارو....
    :)
    چه حالی میده رد میکنم درخواستشونو.
    فقط مال خودمی.درخواستی بدن بهت قبول نمیکنی.میکشمت وگرنه.شکمت سوراخ سوراخ میکنم:)
    آشوب دلم ک ناراحتت کرده باشم...که قهر کنی و بری از پیشم...
    فقط یه کلمه ازت بشنوم اروم میشم...
    بگو دوستم میمونی...

    دلم واس آهنگ فرستنات تنگه.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا