از درد قلبم قرص خوردم...
خوردم که شب راهی بیمارستان نشم...
که با فکر اون حرف شکستی اون قلب لعنتی و بی تاب واست...
حرفت سنگینه و داره سنگینی میکنه رو قلبم...
من...من احمق...دوست داشتنم چرا باید اونجور ثابت کنم....
کاش دوست داشتن و با اون غریزه یکی نمیکردی...
من یکی نکردم...
تو کردی...
سهیل من 1ماهه حرف از سسسس نزده...چرا اون حرف زد نمیدونم...
زدی که چی؟؟؟که بگم سهیل نمیخوامت؟بگم دوست ندارم؟؟؟
د آخه لعنت به من...