vooroojak khanoom
پسندها
3,561

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حالا من توی اون اکثریت هستم؟
    آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاه دانشگاه یادش بخیر....
    ............
    من شنا بلد نیستم
    حالا من توی اون اکثریت هستم؟
    آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاه دانشگاه یادش بخیر....
    ............
    من شنا بلد نیستم
    باشگاه یا آدام هاش؟
    ن تموم شد و رفت ...باهوش توی پروف ک نوشته لیسانس معماری دارم خو...ناامیدم کردی
    امتحان داری حالا
    سلام خوبی ؟
    مرسی من خوبم
    خو خودت گفتی ک سلام رو رد میکنی و یه پله جلوتری ....یه همچین چیزی بود الان باشگاه مشکل داره وگرنه نشونت میدادم چی گفتی!
    شکر خدا ....طبق معمول دارم ول میچرخیم تا سرگیجه بگیریم بخابیم
    شما چی ؟
    سلام خوبی ؟
    مرسی من خوبم
    خو خودت گفتی ک سلام رو رد میکنی و یه پله جلوتری ....یه همچین چیزی بود الان باشگاه مشکل داره وگرنه نشونت میدادم چی گفتی!
    شکر خدا ....طبق معمول دارم ول میچرخیم تا سرگیجه بگیریم بخابیم
    شما چی ؟
    سلام آجی نمیدونم تاپیکمو چیکار کردن :( :(
    برای مدیریت پیام گذاشتم . . .
    من میرم شام بر میگردم. رو اون موضوع هم فکر می کنم اگه به نتیجه ای رسیدم بهتون میگم.
    فعلا
    سلام آجی نمیدونم تاپیکمو چیکار کردن :( برای مدیریت پیام گذاشتم . . .
    سلام آجی نمیدونم تاپیکمو چیکار کردن :( برای مدیریت پیام گذاشتم . . .
    سلام مسابقه ادبی 2 خوشحال میشم شرکت کنین
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/363551-مسابقۀ-ادبی(1)/
    سلام مسابقه ادبی 2 خوشحال میشم شرکت کنین
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/363551-مسابقۀ-ادبی(1)/
    اشکال نداره.
    به سراغ من اگر می آیید ......
    من عاشقشم
    هلی؟ من دیگه باید بلم لانندگی، اگه املی نتالی با اجازتون بابای:w12:به یادتم...:crying2:
    دوست

    بزرگ بود
    و از اهالی امروز بود
    و با تمام افق های باز نسبت داشت
    و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
    صداش
    به شکل حزن پریشان واقعیت بود.
    و پلک هاش
    مسیر نبض عناصر را
    به ما نشان میداد.
    و دست هاش
    هوای صاف سخاوت را
    ورق زد
    و مهربانی را
    به سمت ما کوچاند.
    به شکل خلوت خود بود
    و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
    برای آینه تفسیر کرد.
    و او به شیوه باران پراز طراوت تکرار بود.
    و او به سبک درخت
    میان عافیت نور منتشر میشد.
    همیشه کودکی را باد صدا می کرد.
    همیشه رشته صحبت را
    به چفت آب گره میزد.
    برای ما، یک شب
    سجود سبز محبت را
    چنان صریح ادا کرد
    که ما به عاطفه سطح خاک دست کشاندیم
    و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم.
    و بارها دیدیم
    که باچقدر سبد
    برای چیدن یک خوشه بشارت رفت.
    ولی نشد
    که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
    و رفت تا لب هیچ
    و پشت حوصله نورها دراز کشید
    و هیچ فکر نکرد
    که میان پریشانی تلفظ درها
    برای خوردن یک سیب
    چقدر تنها ماندیم.
    آاخخخخخخخخخخخخخخخخ جوووووون:w12: باس بازی میتنم :w21:اذیتج میتنم:w25: اینخد گیه تنه بله:w04:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا