پس بیا تا من و تو ما باشیم
با دلی پر زهیایوی امید
بزنیم تار وفا، نکنیم عشق رها
تا که فردا باشیم، همره و یاور هم
و نباشیم دگر، بی خبر از دل هم
کاش فردا که رسید، عشق معنا می شد
زندگی بر همه کس، خوب و زیبا می شد
تا به کی این همه غم، که دل ما دارد
تا به کی خار جفا، که گل ما دارد
ما دگر خسته شدیم - خسته از این تکرار
ولی از باور عشق، باز وقت سحر است
تا که فردا شاید، زندگی پر ثمر است