داستان مداد
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم...
علتش چیه که هم از اصل افتادیم و هم از اسب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اولین کشوری که به تاسیس بیمارستان پرداخت ایران بود.( روانسون) اولین ملتی که احتیاج به مواد خوراکی و زراعی نداشتند ایرانیان بودند.(سقراط) اولین هیات اجتماعی که در ازدواج و سپس در عائله و خانواده و بعد در یک مملکت...
داستان مداد
داستان مداد
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم ...