بچه ها مرسی بابت تمام کمک ها و حرفاتون
خیلی آروم تر شدم
و حالم بهتر
می دونین من هرچی بیشتر خواستمش خدا بیشتر و بیشتر ازم دورش کرد تا جایی که ماه ها نبینمش
باورتون می شه دقیقا از روزی که بهش دل بستم دیگه کم پیدا شد
مشکلاتش زندگی ش زیادش و دانشکده کم میومد
هرچی منتظر موندم نیومد
دلم می خواست فقط...
می دونی توی این 4 سال گهگاه که قایمکی نگاش می کنم
می دیدم اونم قایمکی نگا می کنه :biggrin:
کلاسایی که باهاش دارم سرکلاس جایی که می شینم به تمام کسایی که توی ردیف من نشتن یه تیکه ای می ندازه جز من
دقیقا به همون کسی که کنارمه گیر سه پیچ می ده سر کلاس :surprised:
و از این جور چرتو پرتا
بودنش...
توی این یه مورد من خیلی بی عرضه م
من خاک بر سر فرصت شو داشتم ولی از بس بی عرضه م روم نمی شد مث بقیه دخترا برم توی کار مخ زدن و اینا
حتی روم نمی شه توی چشاش نگا کنم :biggrin:
یکی :smile:
من کلا با پسرا در رابطه نیستم
ولی یکی از استادامون هست که به طور خفن آدم مطمئنی هست و با این پسره هم خیلی مچه
من که روم نمی شه ازش بخوام برام واسطه شه :(
خوب ادم امین و راز دار نمی شه پیدا کرد :(
ما ترم یک هم گروهی بودیم
با اخلاقای هم آشناییم
ولی باهم سلام علیک و اینا اصلا دیگه نداریم
اینا همه تقاص اشتباهاتمه
توبه کردم
ولی خدا خیلی دلش ازم پره
من که می دونم وصلی در کار نیست
حتی واسه یه لحظه هم نمی تونم داشته باشمش
نا امیدم دختر
باشه هر کار گفتی و انجام می دم
سعی می کنم تفریحاتمو بیشتر کنم و ازش دوری
راستی من سابقه ی افسردگی و خودکشی هم دارم :smile:
گاهی که خیلی بهش فک می کنم قلبم درد می گیره و فشارم می ره بالا، گونه هام شدیدا سرخ می شه و حالم بد
می ترسم قرصای آرامش بخشی که دکتر واسم نوشته رو بخورم نمی دونم چرا...
اون خبر نداره
هیچ کس خبر نداره
مشکل عمده اینه که اصلا نمی شه با واسطه پرسید چون من زیاد با بچه های دانشکده مون در رابطه نیستم و بچه هامون خیلی بی جنبه ن و خبرچین
کافیه یکی بفهمه بعد از اخبار سراسری پخش می شه :smile:
می دونم خیلی احمقم و حرف حساب توی این بک مورد توی کلم نمی ره
چه کنم دست خودم نیست
دیگه دارم به جنون می رسم به خدا روانی شدم
اومدم اینجا یکی بهم کمک کنه
حرفات همه درسته ولی برای کسی که عقل توی کله شه نه من
به خدا خسته شدم از زمین و زمان
لطفا کمکم کنید
من 4 سال پیش عاشق یکی از پسرای کلاسمون شدم
هر کار کردم که فراموشش کنم یه مدت فراموش می شد ولی دوباره همون آش و همون کاسه...
حتی برای اینکه فراموشش کنم با کسی دوست شدم، حتی خواستم ازدواج کنم ...
اتفاقات زیادی افتاد و من برای اینکه فراموشش کنم دست به هر کاری زدم
حالا 4 سال گذشته و...