مرا
دختر خانوم مینامند مضمونی که جذابیتش نفسگیر است..
دنیای
دخترانه من نه با شمع و عروسک معنا پیدا میکند و نه با اشک و افسون.
اما
تمام اینها را هم در برمیگیرد..
من نه ضعیفم و نه ناتوان، چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زورِ بازو میپسند
د.
...اشک
ریختن قدرت من نیست، قدرت روح من است…
اشک
نمیریزم تا توجهی را به خواستهام جلب کنم با اشکم روحم را میشویم.
خانه
بی من سرد و ساکت است چرا که شور و
هیجان
زندگی با صدای بلند حرف زدن، و موسیقی گوش دادن، نیست…
زندگی
ترنم لالاییِ آرامش بخشی را میطلبد که خدا در جادوی صدای من نهفته
است...
من
تنها با ازدواج کردن و مادر شدن نیست که معنا میگیرم من به تنهایی معنا دارم،
معنای عمیقی در واژه دختر بودن است.
اگر
فرهنگ غلط و کوتاه نظری مرا ضعیفه بخواند باز هم قویتر از قبل از پشت همین واژه
سربلند میکنم و لبخند میزنم…
چرا
که خداوند مرا دختر آفریده و همین برای من کافی است...