Tahmim

نه هوا هوای بارانیست ....و نه دل را هوای باران....
می بینی!!!می ببینی و دم نمی زنی....
عجیب واژه هایم سنگین شده اند....
نه پلک خیس ماه را می بینم....
و نه خورشید را....
در همین حوالی گم شده ام....
نور می خواهم....
نور می خواهم!
دستی برای گرفتن...
پایی برای رفتن....
و
زبانی برای همدری....
این روزها واژه کم دارم.....
اندکی مجال می خواهم....!

شعر، موسیقی سنتی

امضا

نزار که شک کنم به تو، بهونه دست دل نده ....

Following

دنبال کنندگان

بالا