S
پسندها
1,122

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گاهی
    دلت بهانه هایی میگیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...!
    گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید
    فریادشان بزنی اما سکوت میکنی...
    گاهی..!!
    پشیمانی از کرده و ناکرده ات
    گاهی دلت..
    نمی خواد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای
    فردا نداری و حال هم که...
    گاهی فقط دلت
    می خواهد زانو هایت را تنگ درآغوش بگیری و گوشه ای
    گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و "فقط"
    نگاه کنی...
    گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود......
    آدمایی که به جای داد زدن سکوت می کنن
    ، بالاخره به جای صبر کردن یه روزی در رو باز میکنن و آروم میرن ،
    جوری که کسی نفهمه . . .
    اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!
    اما میخواهم برایت بنویسم
    شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!
    … چه گناه کبیره ای…!
    میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،
    من هم مانند همه ام
    راستی روسپی!
    از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو،
    زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!
    اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد
    و یا شوهر زندانی اش آزادشود این «ایثار» است !
    مگر هردواز یک تن نیست؟
    مگر هر دو جسم فروشی نیست؟
    تن در برابر نان ننگ است…
    بفروش ! تنت را حراج کن…
    من در دیارم کسانی را دیدم
    که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان
    شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی
    نه از دین .
    شنیده ام روزه میگیری،
    غسل میکنی،
    نماز میخوانی،
    چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،
    رمضان بعد از افطار کار می کنی،
    محرم تعطیلی.
    من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه،
    جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم،
    غسل هم نکنم،
    چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،
    پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم،
    محرم هم تعطیل نکنم!
    فاحشه !!
    دعایم کن …
    فدات.....
    گلم ندا میگه با فایرفاکس باز شد.توام مرورگرتو عوض کن باز میشه:)
    مکالمت رو با مهرنوش خوندم امتحان کردم باز نشد ...............:surprised:
    سلام نفیسه جونی ممنون گلم چشات قشنگ میبینه
    بوووووووس
    منم خیلی شکمو ام خیییییییییییلیاااااا اون موقه ها که با مترو میرفتیم دانشگاه هر روز از این بستنیا میخوردیم دم مترو یه جا داره خیلی خوب بود.. یارو دیه مارو میشناخت قشنگ اگه نمیرفتیم نگرانمون میشد:biggrin:
    قبونه انتقام گرفتنت:)
    من برم افطار آماده کنم فعلنی عزیزمممم :gol:
    نمیگمممممم:cry:
    من سه پایم بریم وااااای فکرشم دلمو آب میندازه :biggrin:
    ببخشمی عشقم دیه انتقام نمیگیرم :)
    منم بخداااااااااااااا:cry::cry:
    الانه خودم غش کنم :( حالا بستنیاش به کنار اون کاکائو ها که تیکه تیکه روشرو بگوووووووووو:cry:
    میسی عشقم تو خوبی؟؟:)
    :(
    عشقممممممممم این بود منو ببخش :cry::cry:
    عکسه بیتربیتی بوده که باز نشده دوباره آپ کردم که انتقام بگیرم :biggrin:
    وااااااااای خدا خودم دارم غش میکنم از دیدنش :D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا