S
پسندها
1,122

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • - فک میکنی میشه دو نفرو به صورت مساوی دوس داشت؟
    -- دوست داشتن اره. اما عاشق بودن، نه
    - وقتی نمیدونی چیکار باید بکنی چیکار میکنی؟
    -- از باب میپرسم
    - باب ؟ شوهرت؟ باب، باب ؟!
    -- آره. منظورم اینه که ممکنه خیکی و خنگ باشه، اما خیکی و خنگ خودمه. و من اونو همونطوری که هست دوسش دارم. بهترین مردو انتخاب نکن. مردی رو انتخاب کن که تو رو دختر بهتری بکنه...
    بیلی: تو چی میخوای ماری؟….چی میخوای؟ تو ماه رو میخوای؟… فقط لب تر کن تا طناب بندازم دورش و بکشمش پایین…هی…این فکرخیلی خوبیه. من برات ماه رو میارم ماری.
    ماری: قبول. بعدش چی؟
    بیلی: خوب بعدش میتونی اونو قورت بدی و همش درتو حل میشه می دونی؟ و بعد نور ماه از انگشتای دستها و پاهات و ته موهات میزنه بیرون. من زیادی حرف می زنم؟
    (در این لحظه مرد روزنامه به دستی که روی ایوان خونش نشسته بوده با حالت عصبانی بلندشده و می گوید:بله! . بیلی و مری با تعجب به سمت مرد برمی گردند.)
    مرد: به جای اینکه اینقدروراجی کنی چرا اونو نمیبوسی؟
    بیلی: چی فرمودین؟
    مرد: به جای اینکه اینقدر وراجی کنی چرا اونو نمیبوسی؟
    بیلی: میگی اونو ببوسم؟
    مرد: ااااااه جوونی به درد شما نمیخوره.
    بیلی:هی هی صبر کن! هی آقا برگرد اینجا ببینم! الان بهت یه بوسی نشون بدم که مو روی کله ات رشد کنه

    :D
    اینا انتقامه دیروز بودن :biggrin:
    قبوووووووونه دلت میخرم برات:redface:
    منم شکرش خووووفم :)
    من که از کار زیاد خوشم نمیاد.مخصوصا کارای الان!
    نرو بی خیالش.:smile:
    خخخ بابای من تا موقعی که من دانش اموز بودم نمیدونست کلاس چندمم بعد دانشگاه که میرفتم آمار روز و ساعت همه کلاسامو داشت!!خخخخ
    منم بابامو خیلی پیچوندمش.کارشناسی من نوشهر بودم .همش با بابام میرفتم واسه همین امارمو کامل داشت.چن بارم خالی بسته بودم فهمیده بود دعوام کرد!:(
    کلاسامو میپیچوندم.خخخ:D
    خو میری عشخم.زبانت خوبه؟
    خو چرا بداشتی عشخم وقتی میتونی 8 ترمه تموم کنی برندار.
    من یه بار ترم تابستون برداشتم قزوین میرفتم دانشگاه خیلی گرم بود.پولم ریخته بودم واحدم برداشته بودم.ولی پشیمون شدم نمیتونستم بمونم خیلی گرم بود.رفتم گفتم من نمیخام گفتن نمیشه باید بیای.دستام از گرما تاول زده بود.تاول نه ها گرما زده شده بود.گفتم من دستام حساسیت نداره نمیتونم بیام حالا الکی کفتما!!!خخخخ :biggrin:انقد رفتم اومدم تا کنسلش کردم.خخخخ
    اوهوووم میرم.کارای طراحی معماری میکنم.:D
    تابستوون که خیلی گرمه!!
    خووو موفق باشی عشخم.
    یه دونه مانتو دارم باهاش همه جا میرم.کوه!جنگل! دریا!!خخخ فضا!!دانشگاه!سرکار
    اگه میخای بهت بدمش تو هم بپوشیش!خخ:D
    مگه بازم باید بری دانشگا.مگه تعطیل نشده بودی؟
    خووو اشکال نداره بیا مانتو من و بپوش:smile:
    واااااااااااااااااااااای دلم میخااااااااااد از اونایی که اون پایینه:(
    نه باید آموزشو بزارم..خوشم میاد ..وقتم گرفته نمیشه :)

    اما شیرینی محازی هم که گفتی میزاریم :)
    البته اینا زیاده ها! همشو نخوردی دل درد میگیری ! یه دونه بردار بقیشم بده داداشی ابجی ای یه مامان بابا :D تازه بازم اضاف میاد بزار بخچال بعدا بخورین :D



    [IMG]
    ولله آدم به پرووی تو ندیدم:D
    نه کفش نداره ولی لباس داره:biggrin:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا