• ببین رفیقی.. رسم من که گفتم چیه.. رحم ندارم تو کارم.. تا گریت رو در نیارم ولت نمیکنم...
    خودشم بیفتم تو دور کتک زدن دیگه ترحمم عین فیوز میپره.. حالا بیا هی معذرت بخواه
    تا ببینیم.. من تخس و یکدندنه تر از این حرفام که میبینیا..
    کتک تا سر حد ببخشید گفتن ادامه داره..
    خب این غروب عاشقانه بود فقط..
    خب بزار بگم که یکی از ارزوهام نبرد رودر رو باتوئه تا به این تکروی هات خاتمه بدم که دیگه به همجنسای من زور نگی..
    مرسی ممنون..
    عکسات خوشگلن.. آدرساش رو تو یه فایل نت پد ذخیره کن بعدا ها شاید به دردت بخورن
    ممنون از اینهمه لطف
    راستی پس میتونه روز قشنگی باشه برات..
    این بد اخلاقیت نبری برا پسر عموت و بگیری پسرای صغیرتر از خودت رو بزنی...!!
    خدا حفظشون کنه و همچنین تورو و پاینده باشی.. سر فراز.. که ما هم از داشتن تو به این سرفرازی برسیم..
    من این رو تنها نمیتونم.. همیشه باید پتکی در دست دوستام باشه که همیشه رو سرم بکوبند و همچنین اونارو هم شاد ببینم رفیق جان.. مجبوری وگرنه همیشه تحت حملات شدید و غضب آلود من خواهی بود.. رفیق بد خلاق من
    با گذشته ها شاید نشه کنار اومد ششاید من نتونم.. ولی میخوام به چیزی بهتر برسم تا خود بخود از ذهنم فاصله ای بگیرند که به چشمم نیان.. الان فعلا نه..
    سپید جان واقعا بگم نگفتنم ربطی به اعتماد نداره.من دلیلی برای بی اعتمادی برای چون تو گلی ندارم.. باور کن. چیزی ندارم برا گفتن و هر چی هست خیالبافیهای ازار دهنده ایه که شنیدنش یا گنگترت میکنه یا محزون ترت.. گو اینکه تصمیم دارم کمی هم شاد زندگی کنم سپید خانم.. و بازگو کردن این حرفا از آغاز تا پایان و از سکوت تا فریاد برام عذاب اوره.. و راهه بجایی نمیبرم از اونها..
    بیا تو هم این تصمیم رو بگیر...
    فقط بدون هرچی بوده قصه تنهایی ها و غم شکست هاست و اسارت در پنجه تقدیر.. همین وهمین..
    میدونم سپید.. میفهمم.. دوست دا رم یه روز هم شده تورو پر از هیجان ببینم.. این یه حس واقعی برای یه رفیق کمونیسته....
    لطف داری مثل همیشه و مثل یه دوست محبت داری بهم.. گوش دادن کم هزینه ترین کار و کمترین کاری بود که کردم..من شرمندم
    سلام سپیدی برا ناهار اومدم.. تا یکی دوساعت هستم.. خوبی... چیزای متفاوت رو همه میخوان..
    عزیز بعضی چیزا رو تا وقتی ندیدی حرمت و ارزشی دارند.. و بهتره نادیده و در گریز و فرار ببینیشون.. دوستی من و تو هم اینجوریه دیگه// همیشه یا تو دیر جواب میدی یا من درس و مشق دارم..
    خودت خوبی؟ نگو غیر واقعیت که از نوشته های صفحت همه چی داره حرف میزنه
    من شرمنده باید زود برم.. خدا حافظ تو باشه.. مواظب باش.. اینروزا خاصه دست توئه زیباترش کنی...
    نه عزیزم چیزی نبود که واقعا نگرانت کنه.. مطمئن باش..
    خودت هم که گویا کم اومدی درسته؟
    وشحالم که دارم میبینمت و بعد میرم سر درس و مشقم..
    یه چیزی تو مایه های اونچه که تو الان توشیوو با قدری تفاوت مکانی و زمانی.. هم گرفتارن خب..
    دلت خوشه الان.. بازم مل همونجایی که هستی سبزی یا پاییز رو تو هم تاثیر گذاشته سپید؟
    سلام سپیدی..
    میخواستی باشم دعوا کنیم نه؟
    شمندم وقتی که رفتم یادم رفت گذشتم رو پاک کنم و از اون جز یه ردپای شنی روی صفحم چیزی نذارم..
    واقعا ناراحت شدم که این حس در تو ایجاد شد.. باغیشلایین..
    من سعی میکنم هر وقت خواستم دوباره به لعنتی این چنینی/ رفتن ناخواسته/ دچار بشم حتما بگم.. منم برای تو و نوشته های سرد و گرمت تنگ شده بود.. گرچه میدونم همیشه چاقو بدست منتظر کندن پوست ناقابلم هستی ولی عیب نداره.. رفیق کمونیست منی دیگه.. چیکار میتونم بکنم.. خوش باش.. مثل من نه
    سلام . وایمکس چیز زیادی در موردش نمیدونم که به دردت بخوره خیلی عمومی بلدم.
    سلام عزیزم.خوبی؟ این عکس خیلی بامزه است! ولی به من زبون دراورده ولی نازه
    چراکه نه بااین روح لطیفی که شما...خودتودست کم نگیرهیچوقت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا