به پرنده اي مي مانم
که بر بلندترين دار دنيا آشيانه کرده است
و به اعدام پرواز خويش خو گرفته است
تمام زندگي ام
بر چوبه داري مي رقصد
که گاه با وزش باد به جلو مي رود
و گاه به عقب باز مي گردد
براي تمامي لحظه هاي بر باد رفته ام
آوازي دوباره ساز کرده ام
پاي چوبه داري خواهم رقصيد
که شعله دردهاي من مي سوزاندش