yasi junam tavalodet mobarak
ta va loooood ta va lod ta va lodeeeeeeeeeeet mo ba raaaaaaaaaaaaaaak
mo baarak tavaloooodet mo ba raaaaaaaaak
:w32::w33::w30::w40::w14::heart:
چه قدر امشب سرد است
شیشه وجودم، یخ بسته
میترسم،
با تلنگری بشکنم
آنروزها....
آنقدر از گرمای تو پر بودم
که در تب میسوختم
پس کوچههای مهربانی را
گام به گام،
شانه به شانه
قدم می زدیم
اما نمیدانم
کدام کوچه حسود
قدمهایت را از من ربود
غنچههای دوستی در فصل سرما مردهاند
پایههای زندگی درهم شکسته بردهاند
کاش میشد زندگی با غنچهها همراه بود
هر دو تفسیر نگاه شاعری افسردهاند
فکر فردا را مکن امروزمان را چاره کن
کودکان عاطفه در شهر ما سر خوردهاند
کاش میشد این خزان یک ساعتی مهلت دهد
تا ببینیم این غزلهامان چرا...
وقتی بدون فاصله ای در کنارمی
من هم بدون واهمه سوگند می خورم
میخواهمت چنانکه تو می خواهیم هنوز
چندی بمان که حسرت این چند می خورم
دور از تو پشت غزل های عشقمان
یک نقطه چین ممتد و دیوانه می شوم
یک بغض ساکت و بی ادعا و سرد
یک حجم کهنه و ویرانه می شوم
در کوچه های خلوت قلبم قدم بزن
چیزی...
یک روز می رسد که تو هم باورت شود
من ساده تر ز جمع مکسر شکسته ام!
در سر سرای خاطر بی اعتماد تو
گریان به سوگ لحظه ی آخر نشسته ام
اندوه من به وسعت شعری نگفته است
چندین بهار پیش ز دل دست شسته ام
گفتی که آمدی نفسم تازه تر کنی
یخ بست بی تو هرم نفس های خسته ام
فریاد من صدای سکوتی است...
بغض سیاه
دیریست می نویسم و بر برگ سرنوشت
جز نقشه ای ز خون شقایق نمانده است
این ناله ای که سر خط آن , غربت دل است
من را به قعر وسعت طوفان کشانده است
نفرین به روزگار که بی خانمان شدم...