sany 1
پسندها
334

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرسیییی.
    راستی صندلی داغمو همین چند شب پیش بستنش.:D
    دلم واسه ش تنگ شده:دی
    شما چطور؟:D
    بله میخونیم..ایشالا که بتونیم بیشتر بخونیم.:D
    سلامتی.
    تا همین 1 ساعت پیش بیرون بودم:دی
    کلاس داشتم،الآنم با رفقا اومدیم خونه.
    شما چه خبر؟
    سلااااااااااااااام خوبین؟
    مرسییییی منم خوبم.
    سلامتییییییییی.
    تازه اومدم خونه.:D
    بزرگیتون رو میرسونم.
    خب یکم برنامه هاتو خلوت تر کن دیگه.اینطوری ادیت میشی.
    شب شما هم بخیر:smile:
    هیچی ما هم میریم و میایم.اونم خوبه نشسته پیشم.
    خب باهاش آشنا شو دیگه.تو مسنجر همیشه هست.:smile:
    سلام سانی خانم.خوبم ممنون.
    شما خوبید؟چخبر؟
    خسته نباشید:smile:
    ¯`v´¯)
    `•.¸.•´
    ☻/
    /▌
    / \
    ★تویکی از بهترین دوستای منی★
    ★این کتیبه رو رو پیج بهترین دوستات بذار★
    ★اونوقت می فهمی چندنفر تورو بهترین دوستشون میدونن★
    ★نترس تو بهتـ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــرینی دوست من
    منم دیگه باید کم کم برم
    خودمم فردا باید برم سر کار ;)
    به امید دیدار :gol:
    وقتی کسی در حد و اندازت نیست

    دست به حد و اندازه خودت نزن:gol:
    سلااام
    مرسی
    تو خوبی ؟
    شما که سر نمیزنی
    گفتم ما یه یادی بکنیم :smile:
    همه برایم دست تکان دادند :اما کم بودند
    دستانی که تکانم دادند .دوست و دست
    بسیار است ولی "دست دوست " اندک :gol:
    چه جالب:دی
    خیلی خوشحال شدم که بودین و تونستیم بحرفیم.:)
    من دیگه کم کم برم.
    کاری ندارین؟:smile:
    خیلی باحال بود..جاتون خالی.:D
    حالا دفعه دیگه که بیکار شدیم یه طرف دیگه رو میریم میگردیم.:D
    دخترا هم با ما همکلاسینااا.:surprised::D
    ولی اونا رو توو بازدید همراه نمیکنیم با خودمون.:D
    حالا ادامه ش:دی
    بچه ها گفتن ما خیلی خسته شدیم یه نمازخونه ای چیزی پیدا کنیم استراحت کنیم.
    آقا منم رفتم کلی کشتم یه اتاق پیدا کردم خالی بود فرش داشت گفتم بیاین حملــــــــــــــــــــــه.:biggrin:
    رفتیم توو یه ربع ساعت استراحت کردیم بعد متوجه شدیم بعضی دخترا میان توو و بعد یهو میرن بیرون.
    ما هم تعجب که اینا اصلا برای چی میان توو؟:D
    بعد مسئول اونجا اومد گفت یالا پاشین برین بیرون نمیدونین نمازخونه خواهرانو اشغال کردین؟:surprised::D
    اصلا یه وضعی... .:biggrin:
    رفتیم یه دانشکده ای..خیلی تر و تمیز بود.:D
    از همه آزمایشگاه و سایت و ایناش بازدید کردیم.
    خواستیم بریم از دستشویی هاشم بازدید کنیم.:D
    گلاب به روتون یکیش بوی تخم مرغ میداد اون یکیش بوی قرمه سبزی.:D
    اصلا یه وضعی... .:D
    آره خیلیییییییییییی.:D
    امروز با بچه ها رفتیم دانشگاه گردی.:D
    اومدیم همه جاهاشو کشف کنیم.
    کلی خوش گذشت.:D
    دارم استراحت میکنم دیگه..توو نت.:biggrin:
    ولی خداییش خیلی خوابم میاد..در حالت لالا م الآن.:D
    ¯`v´¯)
    `•.¸.•´
    ☻/
    /▌
    / \ ★تویکی از بهترین دوستای منی★
    ★این کتیبه رو رو پیج بهترین دوستات بذار★
    ★اونوقت می فهمی چندنفر تورو بهترین دوستشون میدونن★
    ★نترس تو بهتـ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــرینی دوست من
    جون من.:redface::D
    سلامتیییییییییی خیلی درس داشتم..سبکشون کردم اومدم نت.:D
    الآنم گیج خوابم.:biggrin:
    سلااااااااااااااااااااااااااااااام..خوبین؟
    اااخ چقدر دلم واسه تون تنگ شده بود.:D
    انگار 1 سال گذشته.:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا