sanijoon
پسندها
10,250

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام آقای مهندس.خوبین؟ ممنون.خیلی لطف کردین... همچنین روز مهندس بر شما هم مبارک... فقط ببخشید با تأخیر شد....
    از نی بینوا می نویسم *** از شب و گریه ها می نویسم

    از من و تو بما می نویسم*** بی تو بیهوده را می نویسم
    در شگفتم چرا می نویسم
    صبر سنگم صبوری صدا نیست*** مرگ سنگینم از متن جدا نیست
    جز شکستن مرا ماجرا نیست*** نی غلط گفتم این هم روا نیست
    واژه واژه تو را می نویسم
    بوی تو بوی گلهای خانه*** بوی سبزینگی در جوانه
    بوی دلتنگی محرمانه *** من ترا در غزل و ترانه
    از رفاقت جدا می نویسم
    مرحوم ایرج بسطامی -تصنیف نی بی نوا
    امشب در سر شوري دارم
    امشب در دل نــوري دارم

    باز امشب در اوج آسـمانم
    رازي بـاشـــد بـا ستارگانم

    امشب يک سر شوق وشورم
    از ايـن عــالــم گــويــي دورم

    از شـادي پـر گـيرم کـه رسـم بـه فلک
    سرود هستي خوانم در بر حور و ملک

    در آسمان ها غوغا فکنم
    سبو بريزم ساغر شکنم

    امشب يک سر شوق وشورم
    از ايـن عــالــم گــويــي دورم

    با ماه و پـرويـن سخني گويم
    وز روي مه خـود اثـري جويـم
    جان يابم زين شبها
    جان يابم زين شبها

    مـاه و زهـره را بــه طـرب آرم
    از خود بي خبرم ز شعف دارم
    نغمه اي بر لب ها
    نغمه اي بر لب ها

    امشب يک سر شوق وشورم
    از ايـن عــالــم گــويــي دورم

    امشب در سر شوري دارم
    امشب در دل نــوري دارم

    باز امشب در اوج آسـمانم
    رازي بـاشـــد بـا ستارگانم

    امشب يک سر شوق وشورم
    از ايـن عــالــم گــويــي دورم

    امشب يک سر شوق وشورم
    از ايـن عــالــم گــويــي دورم

    امشب يک سر شوق وشورم
    بدر آ صنما رخ جان بنما
    شب بی خبری شب شور و نوا
    شب رفتن تا دل نور و صدا
    من و بیم از آن که زمان گذرد
    دل و شوق سفر که رسد به خدا

    شب صبحت دل شب مستی جان
    شب طعنه زدن به زمین و زمان
    من و ذوق سخن من و شوق بیان
    سخنی که ز دل نرود به زبان

    تب عشق و جنون ره همسفری
    شده قسمت دل همه در به دری
    شده جام و سبو همه جلوه او
    من و راز مگو من و بی خبری

    شب صبحت دل شب مستی جان
    شب طعنه زدن به زمین و زمان
    من و ذوق سخن من و شوق بیان
    سخنی که ز دل نرود به زبان

    بدر آ مه جلوه گرا ز افق بدر آ
    که گشوده کنی پر و بال مرا

    ز سیاهی شب بدر آ سحری گذرا
    به زبان دلی سخنی بسرا

    شب صبحت دل شب مستی جان
    شب طعنه زدن به زمین و زمان
    من و ذوق سخن من و شوق بیان
    سخنی که ز دل نرود به زبان
    منم و چند تا قناری با یه زندگی ساده
    یه درخت بید و سایه ش همینم واسم زیاده

    منم و یه آشیونه که فقط اسمش یه خونه
    یه نهال گل نداده همینم واسم زیاده

    شده قلبم همین خونه با فضای عاشقونه
    این فقط عشقه که هر روز به رگام خون می رسونه

    منم و یه گلدون گل روی طاقچه اتاقم
    شده این گلدون کوچک وسعت تمام باغم

    نه گله از بیش و از کم نه گله از دل پرغم
    دوست دارم همینی که هست با تمام اشتیاقم

    منم و چند تا قناری با یه زندگی ساده
    یه درخت بید و سایه ش همینم واسم زیاده

    منم و یه آشیونه که فقط اسمش یه خونه
    یه نهال گل نداده همینم واسم زیاده
    می نویسم می نویسم از تو
    تا تن کاغذ من جا دارد
    با تو از حادثه ها خواهم گفت
    گریه این گریه اگر بگذارد
    گریه این گریه,اگر بگذارد
    با تو از روز ازل خواهم گفت
    فتح معراج غزل کافی نیست
    با تو از اوج غزل خواهم گفت

    می نویسم همه ی هق هق تنهایی را
    تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی
    تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
    به حریم خلوت عشق تو تنها برسی

    می نویسم می نویسم از تو
    تا تن کاغذ من جا دارد
    با تو از حادثه ها خواهم گفت
    گریه این گریه اگر بگذارد

    می نویسم همه ی با تو نبودن ها را
    تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
    تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
    تا مرا باز به دیدار خود من ببری
    می نویسم می نویسم از تو
    به خاطره تو

    آخر يه روز دق مي كنم فقط به خاطر تو
    دنيا رو عاشق ميكنم فقط به خاطر تو
    شب به بيابون مي زنم فقط به خاطر تو
    رو دست مجنون مي زنم فقط به خاطر تو
    عشقت رو پنهون مي كني فقط به خاطر من
    من دلم رو خون ميكنم فقط به خاطر تو
    تو گفتي عاشقي بسه
    دنيا برام يه قفسه
    گفتي كه عشق يه عادته
    دلم پر از شكايته
    گفتي مي خواي بري سفر
    خيره شدن چشام به در
    من مي شينم به پاي تو فقط به خاطر تو
    من مي شينم به پاي تو فقط به خاطر تو
    به من تو گفتي ديوونه فقط به خاطر من
    حرفت به يادم مي مونه فقط به خاطر تو
    از خوبيات كم ميكني
    قلبم رو پر پر مي كني
    گفتي كه از سنگه دلت
    از من و دل تنگه دلت
    از خوبيات كم ميكني
    قلبم رو پر پر مي كني
    گفتي كه از سنگه دلت
    از من و دل تنگه دلت
    ازم گرفتي فاصله فقط به خاطر من
    دست كشيدم از هر گله فقط به خاطر تو
    گفتي كه از اينجا برو فقط به خاطر من
    مي رم به احترام تو فقط به خاطر تو
    :)
    خدایا دل بلا بی دل بلا بی
    گنه چشمون اسیر و مبتلا بی
    اگر چشمام نبینن روی خوبان
    چه دونه دل که خوبان در کجا بی

    خوشا آن دل که از خود بی خبر بی
    ندونه در سفر یا در حضر بی
    به دشت و کوه و صحرا همچو مجنون
    پی لیلی دوان با چشم تر بی

    اگر دردم یکی بودی چه بودی
    وگر غم اندکی بودی چه بودی
    به بالینم طبیبی یا حبیبی
    از این هر دو یکی بودی چه بودی

    دریغا از غم و درد جدایی
    به چشمانم نمونده روشنایی
    گرفتارم به دام غربت و هجر
    نه یار و همدمی نه آشنایی

    سر راهت نشینم تا بیایی
    در شادی به روی من گشایی
    شود روزی به روز من نشینی
    که تا بینی چه سخته بی وفایی
    اگه تو از پيشم بري سر به بيابون مي ذارم

    هر چي گل شقايقه رو خاك مجنون مي ذارم

    اگه تو از پيشم بري من خودم و گم مي کنم

    به عمر تو رو شرمنده حرفاي مردم مي کنم

    اگه تو از پيشم بري دل رو به دريا مي زنم

    غرور خورشيد و با برف آرزوها مي شكنم

    اگه تو از پيشم بري کار من آوارگيه

    خلاصه شو واست بگم که آخر زندگيه

    اگه بري شكايت تو رو به دريا ميكنم

    شقايقاي عالم و من بي تو رسوا ميكنم
    چو امروزیان،وضع من توپ نیست (2)
    بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
    به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
    پــدر جــــد من را در آورده ای

    مسافر برم،بنـده با رخش خویش
    تو پول مرا می دهی پای دیـــش
    مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود
    که دور از من اینگونه لوست نمود

    چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
    بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
    ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
    مزن بر دل و جان من ضــد حال

    اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
    ازآن به که یک وقت دپرس شــویم
    گیر دادن رستم ، سهراب را (1)

    چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
    که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
    مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
    دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود

    شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
    بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
    اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
    که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود

    رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
    که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
    اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
    دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم

    چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
    زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
    خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
    به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو

    دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
    فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
    توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
    چرا رشــته ات را پزشـکی زدی

    من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
    که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
    من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
    ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
    به رهي ديدم برگ خزان
    پژمرده ز بيداد زمان
    کز شاخه جدا بود

    چو ز گلشن رو کرده نهان
    در رهگذرش باد خزان
    چون پيک بلا بود

    اي برگ ستم ديده پاييزي
    آخر تو ز گلشن ز چه بگريزي

    روزي تو هم آغوش گلي بودي
    دلداده و مدهوش گلي بودي

    اي عاشق شيدا دلداده رسوا
    گويمت چرا فسرده ام
    در گل نه صفايي باشد نه وفايي
    جز ستم ز دل نبرده ام

    آه
    بارلهش در دل بنشاندم
    در ره او من جان بفشاندم
    تا شد نوگل گلشن زيب چمن
    رفت آن گل من از دست
    با خار و خسي بنشست

    من ماندم و صد خار ستم
    اين پيکر بي جان

    اي تازه گل گلشن پژمرده شوي
    هر برگ تو افتد به رهي پژمرده ولرزان

    به رهي ديدم برگ خزان
    پژمرده ز بيداد زمان
    کز شاخه جدا بود

    چو ز گلشن رو کرده نهان
    در رهگذرش باد خزان
    چون پيک بلا بود
    باز آ

    جانا به غريبستان چندين به چه مي ماني؟
    باز آ تو از اين غربت تا چند پريشاني

    صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
    يا نامه نمي خواني يا راه نمي داني

    گر نامه نمي خواني خود نامه تو را خواند
    گر راه نمي داني در پنجه ره داني

    باز آ که در آن مجلس قدر تو نداند کس
    با سنگدلان منشين خود گوهر اين کاني

    باز آ
    گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى (2)
    گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
    گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا: به جاى هدهد، دیش است و ماهواره
    گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟! گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟
    گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى
    گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى؟ گفت: آن چه بود از دم، گشته چلوکبابى
    گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز (1)
    گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده
    گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟ گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
    گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش
    گفتم: بگو ز ساقى، حالا شده چه کاره؟ گفتا: شده پرستار یا منشى اداره
    گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل گفتا: که دست خود را، بردار از سر دل
    گفتم: ز ساربان گو، با کاروان غمها گفتا: آژانس دارد، با تور دور دنیا
    و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني

    و قصر کوچك دل مرا خراب ميكني

    سر قرار عاشقي هميشه دير کرده اي

    ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني

    من از کنار پنجره تو را نگاه ميكنم

    و تو به نام ديگري مرا خطاب مي کني

    چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني

    هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني

    به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام

    تو کمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني

    و کاش گفته بودي از همان نگاه اولت

    که بعد من دوباره دوست انتخاب مي کني
    واااااااااای آقا احسان گریه کردم مجازی نه واقعیییییییییییی:w04:
    من وقتی راهنمایی و دبیرستان بودم همه شعراشو میخوندم
    بهترین دوران زندگی همون موقع هاست تنها دغدغه ادم نمره گرفتنه
    چقد دلم تنگه برا اون وقتااااااااااا:cry:
    .
    .
    :crying2:
    واااااااااااااااااااااااییی این شعرو خیییلی دوس دارم:cry:
    برا مریم حیدرزاده س درسته؟؟؟
    این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه
    درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
    این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
    گردای رو آینه ها فقط غم زندگیه
    این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
    مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه
    این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
    آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
    این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه
    جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا