sajad 3000
پسندها
3,606

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • داداس اخر سال همیسه سرمون سلوخ میسه ممکن روزای اخل اصلا نتونم بیام اینسا
    یا وقت اومدنم مسخص نباسه املوسم همه میرن بیلون الفته الان هه دونه همکارم هستا ولی خودمم میخوام بلم بیمه کال دالم منتظلم یکی از خانما بیاد بعد بلم
    میسیییییییییییی
    منم هم بلا تو هم بلا مامانم
    مامانم دیلوس اومده زودی لفت دیسبم نهودم
    املوسم همس قاهم موسک باسیه نمیدونم سلااااااا
    اله از صبح هی اومدم تو نبودی خب:(
    امتحنان امال دالم دوسنفه
    الهی اله سایتم مسکل داله
    من خوفم خوسسم سلامتم مشل خودت
    خب اگه اذهت میسی بنو به کالات بلس بعدنی بیا باسه
    نه قلال بود بیای
    خب خدالو شکل اسالله همیسه موفخ باسیییییییییییییییییی
    خوفی؟
    من رفتم تو پیامام اسمت پیدا کنم اولیس سلام اخوال پرسیت بود بعد اومدم اینجا دیدم چراغت روسنه
    فکر کردم پیامت جدیده قاطی کلدم
    سهنام به لوی ماهت میسیییییییییی اله اله خوفم
    خودت سطول مطولی؟
    سهنام صفح بخیل
    امیدوالم خوف باسی
    اگه املوس نتونستم بیام بدون سرم سلوخه
    خبلت بلام بزال
    امتنانت چطولیا دادی داداس
    داداسی امیدفالم بهت خیلی خوس بگذله مهمونییییییییییییییییییییی
    سهنااااااااااااااام
    خب امتنان دادم
    گوسیمم جا گذاستم دانسگاه
    میسییییییییییییییییی فدات اسالله خودتم خوف خوف امتنانت بدی
    سبم خوس بگذله
    داداس گلم ملاقف خودت باس
    تا فلدا
    فعلنی بابایییییییییی
    اگه اینو بذاری ممنون میشم

    در روزگاري که خنده ي مردم از زمين خوردن توست پس برخيز تا چنين مردمي بگريند...
    یارو صب تا شب تو خیابون مخ میزنه، شب تا صب تو شبكه های اجتماعی؛
    بعد میگه دنبال نیمه گمشده ام می گردم....
    خـــُــــ لامصب پازل هزار تیکه هم بودی تا حالا تموم شده بودی ....!
    خب دیگه برم
    باباییییییییییییییییییییی
    اگر دیگران خوبی هاتو فراموش کردند

    تو خوب بودن رو فراموش نکن
    تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن



    در جهان گریاندن آسان است



    اشکی پاک کن
    کفرنامه دکتر شریعتی

    خدایا کفر نمی گویم

    پریشانم

    چه می خواهی تو از جانم !

    مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی



    خداوندا !

    اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

    لباس فقر پوشی

    غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی

    و شب ، آهسته و خسته

    تهی دست و زبان بسته

    به سوی خانه باز آیی

    زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟



    خداوندا !

    اگر در روز گرما خیز تابستان

    تنت بر سایه دیوار بگشایی

    لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری

    و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی

    و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد

    زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟



    خداوندا !

    اگر روزی بشر گردی

    زحال بندگانت با خبر گردی

    پشیمان می شوی از قصه خلقت

    از این بودن ، از این بدعت



    خداوندا تو مسئولی



    خداوندا !

    تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است

    چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
    ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
    خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید
    و چه بی ذوق جهانی كه مرا با تو ندید
    رشته ای جنس همان رشته كه بر گردن توست
    چه سروقت مرا هم به سر وعده كشید
    به كف و ماسه كه نایابترین مرجان ها
    تپش تبزده نبض مرا می فهمید
    آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
    مثل خورشید كه خود را به دل من بخشید
    ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
    هیچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسید
    خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
    ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
    منكه حتی پی پژواك خودم می گردم
    آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
    خوشا هرانچه تو باغ باغ می خواهی
    زمانه وار اگر می پسندیم كر و لال
    به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال
    مجال شكوه ندارم ولی ملالی نیست
    كه دوست جان كلام مناست در همه حال
    قسم به تو كه دگر پاسخی نخواهم گفت
    به واژه ها كه مرا برده اند زیر سوال
    تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
    بشوق توست كه تكرار می شود هر سال
    ترا ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی
    كه تا همیشه ز چشمت نمی نهم ای فال
    مرا زدست تو این جان بر لب آمده نیز
    نهایتی ست كه آسان نمی دهم به زوال
    خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ می خواهی
    بگو رسیده بیفتم به دامنت یا كال ؟
    اگر چه نیستم آری بلور بارفتن
    مرا ولی مشكن گاه قیمتی ست سفال
    بیا عبور كن از این پل تماشایی
    به بین چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال
    ببین بجز تو كه پامال دره ات شده ام
    كدام قله نشین را نكرده ام پامال
    تو كیستی ؟ كه سفركردن از هوایت را
    نمی توانم حتی به بالهای خیال
    خون هر ان غزل که نگفتم به پای توست

    اینجا برای از تو نوشتن هوا كم است
    دنیا برای از تو نوشتن مرا كم است
    اكسیر من نه اینكه مرا شعر تازه نیست
    من از تو می نویسم و این كیمیا كم است
    دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز
    من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
    با او چه خوب می شود از حال خویش گفت
    دریا كه از اهالی این روزگارنیست
    امشب ولی هوای جنون موج میزند
    دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
    ای كاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
    دریا هم اینچنین كه منم بردبار نیست
    یه فرشته فرستادم تا مراقبت باشه اما برگشت... پرسیدم چرا برگشتی؟.. گفت : فرشته ها نمیتونن مراقب فرشته ها باشن.. 20 تا فرشته تو دنیا هست که 10 تا شون خوابن و 9 تاشون دارن بازی میکنن یکیشون هم داره این پیام و میخونه... این پیام جک نیست یه واقعیته.. فردا بهترین روز زندگیت خواهد بود. این پیام و به 10 تا از دوستات بفرست حتی به من.. اگه 5 تا برات برگشت مطمئن باش کسی که دوسش داری سورپرایزت میکنه...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا