sajad 3000
پسندها
3,606

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باشه داادش
    داداس ابسیم اومده
    باسه غشه نمیخولم
    مناقف خودت و خوناده باس
    دوستون دالم
    بابای داداسی
    اره خدا بزرگه ولی بخدا الان اصلا خندم نمیاد تا شب باشه اگه توهم نبودی برات میخندم ما ادما بی وفلاییم دیکه مثل روزگار ولی چه میشه کرد زندگی یعنی همین
    میرسی داداشیجونم
    خدا به تو وخونوادت سلامت بده داادشی
    میرسی عزیزم من2:10 سامره گفت حاضر باشم میاد دنبالم بری بیمارستان ملاقاتش همین الانه زنگ زد خبرم کرد
    فدات بسسم امری نداری عزیزم
    من کم کم برم باشه دادشیجونم
    والا چی بگم اره خدا خودش شفاش بده ببخسید دادس یه لحظه نشد به روم نیارم
    ببخسید بخدا نمیخواستم ناراحتت کنم ولی یهو دلم سکشت
    ببسخین داداسیجونم
    اره داداش دلم برای بچه هاش میسوزه
    وای خدا یه خانم خیلی گلی بود داداش خیلی براش زود بود این اتفاق
    وای داداش یه تعریفایی میکنن ادم دلش میگیره
    زندگی خیلی بی وفاست خیلیییییییییییییییییییییییییی
    اره دیگه مدیرعامل قبلی خواهرم رئیس هیئت مدیره ماست داادس
    ما کلا یه جورایی اشناییم منم رفته بودم خونشون
    وای این گروی هماهم دارم گوش میدم اشکم دار اورده وای داداش تورو خدا خیلی براش دعا کن ازت خواهش میکنم خواهشششششششششششش
    بهتره جدا جدا ادم کمتر خسته میسه
    میرسی داادس من نمیدونستم ابجیم زنگ زده بود گریه میکرد مثل اینکه وضعیتش خیلی بده
    داادش پسرش هنوز مدرسه نمیره دخترشم کلاس سوم
    الهی فدات
    دادش دلم خیلییییییییییییی گرفته خیلی
    داادش خانم همکارم تو کما بود
    ههههه خشته نفاشی خوشبحالت زشت سیه خدا تونه من بیدال نتونن.دی
    بابا م دیسف میگفت اخه یسلا اینطوره یه بار هه عالمه ادم میان باهم یه وقتم اشلا کشی نمیاد
    ولی خیلی خوب بود همه میخندیدن ساد بودن بابام خوسس میاد
    خداروسکر هم خوش بودن
    خداروسکررررررررررررررررررررررررررر
    وایس این حلکت اخله خطرناکه فشخلی جونم کی هادت داده اخه عسیسم
    هان باسه
    من الان میخوام بلم مناقات خانم همکالم بعد برم خونه باهد بخوافم خدا تونه مهمون نباسه.دی
    بخدا اصلا به زور امروز اینسا بودم چشام داره بسته میسه صبح که افتضاخ بود
    بعد بیدال که سدم دل واقع وقتی به زندگی برگستم یه کاراهی میتونم
    هان حشام که نگفت اون اخاهه گفت به سند نفل که به حسام بگن
    ولی اله دینه خیلی اقتشادیه
    اسالله شر فرشت برای داداس کوسیکتله هم انسام میسه دینه اینسولی ننیها گفته باسم
    هان باسه بزال املوس برم خونه ننا تونم خبرت میتونم بخدا وقت ندالم اشلا ننا نمیررسم بتونم
    ولی چشف
    هان نه داداس حسامم رفت بود پس یکی از اشنا ها بهس گفته بیا باهم شریکی مغازه بزنیم هی توضیح میداد هی توضیح میداد کچل کرد من
    منم خوفم خدالوسکل وایس اینخده خشته ام که دوشت دالم زودی برم خونه شبح با کلی مکافات بلند سدم
    دیسفم مامانم اینا اینخده صحبت میکلدن نشفه شفی که نمیسد بخوافم اخل ندونستم کی خوافیدم.دی
    علی من سطوله داادس
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا