sajad 3000
پسندها
3,606

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دریا باش



    که اگر کسی سنگ بسویت



    پرتاب کرد



    سنگ غرق شود ،



    نه آنکه تو متلاطم گردی
    تـو مـپندار که خـاموشی ِ مـن،

    هـست بـرهان ِ فـرامـوشی ِ مـن ....
    در هر غروب

    در امتداد شب

    من هستم و تـمامت تنهایی.

    با خویشتن نشستن.

    در خویشتن شکستن.

    این راز سر به مهر ٬

    تا کی درون سینه نـهفتن ٬

    گـفتن.

    یـاری کن ٬

    مرا به گفتن این راز ٬ باز یاری کن.

    ای روی تو به تـیره شبان آفـتاب روز

    می خـواهـمت هـنوز.


    می‌خواستم چشم‌های ترا ببوسم
    تو نبودی، باران بود
    :رو به آسمانِ بلندِ پُر گفت‌وگو گفتم
    تو ندیدیش...!؟ -

    و چیزی، صدایی...
    صدایی شبیهِ صدای آدمی آمد،
    گفت:نامش را بگو تا
    جست‌وجو کنیم

    نفهمیدم چه شد که باز
    یکهو و بی‌هوا، هوای تو کردم
    دیدم دارد ترانه‌ای به یادم می‌آید
    گفتم: شوخی کردم به خدا
    می‌خواستم صورتم از لمسِ لذیذِ باران
    فقط خیسِ گریه شود
    ورنه کدام چشم
    کدام بوسه
    کدام گفت‌وگو ...!؟
    من هرگز هیچ میلی
    به پنهان کردنِ کلماتِ بی‌رویا نداشته‌ام

    سید علی صالحی

    بیا امشب که بس تاریک وتنهایم.

    بیا ای روشنی، اما بپوشان روی،

    که می ترسم ترا خورشید پندارند.

    و می ترسم همه از خواب برخیزند.

    و می ترسم که چشم از خواب بردارند.

    نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را.

    نمی خواهم بداند هیچ کس ما را.

    و نیلوفر که سر بر مکشد از آب؛

    پرستوها که با پرواز و با آواز،

    و ماهیها که با آن رقص غوغایی؛

    نمی خواهم بفهمانند بیدارند.

    شب افتاده است و من تنها و تاریکم.

    و در ایوان و در تالاب من دیری است در خوابند،

    پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی.

    بیا ای مهربان با من!

    بیا ای یاد مهتابی!
    می‌توان به جایی گریخت،
    حقیقت
    زیر چتر عادت
    پنهان است؛
    حال که
    نه فرار
    دردی را دوا می‌کند
    و نه قرار،
    باید
    بر مدار صبر
    سماعی مردانه کرد

    ناهید عباسی
    دور از این هیاهو

    دلم کویر می خواهد و

    تنهایی و سکوت و

    آغوش ِ سرد ِ شبیکه آتشم را فرونشاند.

    نه دیوار،

    نه در،

    نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم،

    نه پایی که در نوردد مرزهایم،

    نه قلبی که بشکند سکوتم،

    نه ذهنی که سنگینم کند از حرف،

    نه روحی که آویزانم شود.

    من باشم و

    تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند

    و آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست !

    صدای به هم خوردن استکان ها
    صدای غم انگیز آوازه خوان ها
    صدای سماور، هیاهوی غلیان
    گره خورده با نغمه خسته جان

    به روی سر برفی پیر عاشق
    به جا مانده خاکستر کاروان ها
    چه خاکستر پرغباری که هر دم
    کشد پرده بر نام ها و نشان ها

    رها کن صدا را، که اینک صدا را
    صدا می زند آبی آسمان ها
    بخوان پیر عاشق، بخوان "لاله ها" را
    که از باغ جان آوری ارمغان ها
    غمت عابر کوچه باغ دلم شد
    بخوان عاشقانه، بخوان از همان ها...

    "عمران صلاحی"
    ور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم
    افسانه را چیدیم، و پلا سیده فکندیم
    کنار شن زار، آفتابی سایه بار، ما را نواخت ، درنگی کردیم
    بر لب رود پهناور رمز، رویاها را سر بریدیم
    ابری رسید، و ما دیده فرو بستیم
    ظلمت شکافت، زهره راد یدیم، و به ستیغ برآمدیم
    آذرخشی فرود آمد. و ما را در نیایش فرو دید
    لرزان، گریستیم . خندان، گریستیم
    رگباری فرو کوفت : از در همدلی بودیم
    سیاهی رفت، سر به آبی آسمان سودیم، در خور آسمان ها شدیم
    سایه را به دره رها کردیم . لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم
    سکوت ما بهم پیوست، و ما ماشدیم
    تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
    آفتاب از چهره ما ترسید
    دریافتیم، و خنده زدیم
    نهفتیم و سوختیم
    هر چه بهم تر، تنها تر
    از ستیغ جدا شدیم
    من به خاک آمدم، و بنده شدم
    تو بالا رفتی و خدا شدی
    نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
    چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهـــا، رهـــا من

    ز مــــن هر آنکــه او دور، چـو دل به سینه نزدیک
    به مـــن هر آنکـه نزدیک، ازو جــــــدا، جــــدا من

    نه چشــــم دل به ســـــویی، نه باده در سبویی
    که تــــر کـــــنم گـلـــــــویی، به یاد آشنــــــا من

    ســــــتاره هــــا نهـــــــفتم در آسمـــــان ابــــری
    دلــــــم گرفته ای دوست، هـــــوای گریــه با من

    نبسته ام به کس دل، نبســـــته کس به من دل
    چو تخــــته پــاره بـــر موج رهـــا رهــــا، رهـــا من
    قیصر



    دلم را ورق می زنم

    به دنبال نامی که گم شد

    در اوراق زرد و پراکنده ء این کتاب قدیمی

    به دنبال نامی که من ...

    - من شعرهایم که من هست و من نیست -

    به دنبال نامی که تو ...

    - توی آشنا - ناشناس تمام غزلها -

    به دنبال نامی که او ...

    به دنبال اویی که کو ؟!



    " قیصر امین پور "
    سلللللللللللللللام خاله جونم خوبی؟؟؟؟خاله آواتارتو عوض کرده بودی نشناختمت گفتم نکنه دوباره خاله شدم :Dموبارکههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه خوبی خاله ی من
    خیلی نازههههههههههههههههههههههه
    مرسیییییییییییییییییییییییییییییی...................
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا