...ایمان بی عشق همچون محفوظاتی است که در انبار حافظه محبوس است و علمی جامد و مرده است و با روح در نمی آمیزد و این است که عالمی پدید می آید جاهل و میبینیم که چه بسیارند و چه زشت،و ایمان بی عشق نیز زندانی است پر از زنجیر و غل و بند که روح را می میراند و دل را ویرانه می سازد و زندگی کلمه ای بی معنی میگردد و انسان لفظی مهمل و آثارش عبارت است از ریش و تسبیح و مهر نماز و انگشتر عقیق و طهارت دقیق و
وعشق بی ایمان،آثارش عبارت است از زیر ابرو برداشتن و قروغمزه استعمال کردن و رنگ های مختلفه به خود مالیدن و پشت چشم نازک کردن و اخم های مکش مرگ مادر مواقع خاصی حواله کردن و غیره که همه متوجه اسافل اعضا است و بس که قلمرو این عشق از این مرز نمی گذرد.
و اما ایمان پس از عشق!چه بگویم؟