مدت زیادی از رقص قلم در دستانم دورم... قلم را می رقصانم...تا لذتش را فراموش نکنم...می دانم گاهی باید ایستاد... تا به مقصد رسید.....شب و روز ، خورشید و زمین در حرکتند... اما تو بایست.، ای زمان دست بردار از دویدن...:gol:
هی دختره من نمیدونم چی به چیه...میخوای منو منحرف کنی !!!در هر حال من دارم میرم .یه کاری دارم که باید انجامش بدم.خیلی خیلی خیلی دلم برات تنگ شده .فعلا بای
دیگه شما به بزرگی خودتون ببخشید ما رو خواهر چه کنیم ادبیات ما چاله میدونی شده؟؟؟؟؟؟/ بیشین بینیم بابا حال نداریم نمیتونی کارتو درست انجام بدی بهونه نیار خودم لهش میکنم وقتی دیدمشتو هم وارد لیستم شدیمن حال بیرون اومدن با شماها رو ندارم دنبال یه پای دیگه باشید
سلام<خوبی؟میگم چی شد یه دفعه بیرون رفتنمون کنسل شد.سحر خیلی قاطی کرده بود می گفت بچه ها راه نمیان!فکر کنم اگه ایندفعه ما رو ببینه خفه مون کنه.این سایت دانشگاه هم که خراب شده راه نمیده....راستی دلم تنگ شده...خسته شدم آنقدر توی خونه موندم...>