دادا اون با من
اون تاپیک با من
حله؟؟؟
قول میدمن
قول میدم تاپیکای این مدلی باشگاه جمع شه
من خودم تو پاسخ به شبهات بودم
دوستای زیادی دارم
ایشالله جواب میدیم
علیک سلاممممممممممممممم گل پسر
یعنی من بدم ؟؟؟
چرا دل یه کوچولو رو میشکنی ؟؟؟
من کاری نکردم فقط تو تاپیک هشتم مارس نوشتم انجا مگه زنم داریم اگه اسم تاپیک رو روز دختر میذاشتی بیشتر جلب توجه میکرد
واسه همین جمله کلی از دستم عصبانیه انگار دشمنشم نمی دونم چرا ؟؟؟
میشناسیش ؟؟؟
راستی فردوس میشه برام دعا کنی ؟؟؟
آورده اند که اعرابی فقیر و ارد بغداد شد و چون از جلوي دکان خوراك پزي می گذشت از بوي
خوراکیها خوشش آمد و چون پول نداشت نان خشکی را بیرون آورده و به بخار دیگ خوراك گرفته و چون نرم میشد می خورد .
آشپز چند دقیقه این منظره را نگاه کرد تا نان اعرابی تمام شد و چون خواست برود آشپز جلوي
او را گرفت و مطالبه پول نمود و بین آنها مشاجره شد و بهلول از آنجا عبور مینمود . اعرابی از
بهلول قضاوت خواست بهلول به آشپز گفت :
این مرد از خوراکی هاي تو خورده است یا نه ؟ آشپز گفت از خوراکی ها نخورده ولی از بو و بخار آ نها
استفاده نموده است . بهلول به او گفت :
درست گوش بده و بعد چند سکه اي از جیبش بیرون آورد یکی یکی آنها را نشان آشپز می دادو به
زمین می انداخت و آنها را بر میداشت و به آشپز می گفت صداي پولها را تحویل بگیر . آشپر با کمال
تحیر گفت : این چه قسم پول دادن است ؟ بهلول گفت : مطابق عدالت و قضاوت من ، کسی که بخار و
بوي غذایش را بفروشد ، باید در عوض هم صداي پول را دریافت نماید .