از کسی عذر خواهی می کنه که شاید حالا اون عاشقش شده،منو به کلی یادش رفته!که منم عاشقشم،منم دوستش دارم،اما به راستی اون چرا به کسی نمی گه که منی،رویایی توی زندگیش هستم؟دارم میمیرم و مجبورم که به روی خودم نیارم!الکی بخندم!
بعضی شبا اشکام که میریزه روی گونه هام آتیشم میزنه!خسته ام از خنده های دروغی!
با این همه من حاضرم که باز به دستش بیارم،حاضرم خودمو دهها باربشکنم،اما اونی که میگه دوستم داره میگه قربونت برم که تو اینقدر ماهی ،آروم باشه و فقط آرزو کنه که خودشو توی بغل من خالی کنه اینقدر گریه کنه که دیگه دلیلی برای غمگین بودن نداشته باشه.
حالامن هیچ وقت حاضر نیستم که این بی وفارو با کسی عوض کنم،من سعی میکنم که هزارباره به دستش بیارم!من عاشقشم