reyhanu
پسندها
260

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام...خوبم ممنون...شما خوبید؟شرمنده گرفتارم...بزرگوار شما به بنده لطف دارید.:gol:
    اونا که واسه کلی وقت پیشه
    خونه تکونیش کردن جدیدا باز چراغاش روشن شده......
    عصرت بخیر خوبی
    خب جای تعجب نداره این حرکت فرهنگی مردم زمونه !!
    امید که آدما خودشونو گم نکنن
    چرا به کوی عاشقان دگر گذر نمی کنی

    چه شد که هر چه خوانمت به من نظر نمی کنی

    مگر مرا ز درگهت خدا نکرده رانده ای

    دگر برای خدمتت مرا خبر نمی کنی

    نشسته ام به راه تو عاشق یک نگاه تو

    ز پیش چشم خسته ام چرا گذر نمی کنی

    خوش است گر مسافری رسد سلامت از سفر

    چه شد که قصد بازگشت از این سفر نمی کنی

    دگر به خیل سائلان به سامرا به جمکران

    چرا ز باب خانه ات سری به در نمی کنی

    شده است غصه ها بسی گذشت ز حد بی کسی

    مگر برای دوستان دعا دگر نمی کنی
    مرسی منم خوبم ....
    یکم نگران تاب بودم که رفع شد دیگه.......:D
    بیا که وقت تو بسیار و وقت من تنگ است

    دو روز آخر عمر است و گوش بر زنگ است

    بیا که دل بیمار من شفا بخشی

    و گرنه عاشق چون من برای تو ننگ است
    ای در صدای تو جاری، بارانِ صبحی بهاری!

    امشب هوای تو دارم ؛ امشب هوای که داری؟

    بگذار بالی گشايم ، در آسمان نگاهت

    ای کهکشانی مکرّر در چشم‌های تو جاری

    من در تو بايد ببينم پژواک هفت آسمان را

    هر چند هستی زمينی، رنگ زمينی نداری

    روزی که باران غيبی ، باريدن از سر بگيرد

    ای خاک لب تشنه! زيباست، پايان چشم‌انتظاری

    در انتظار تو ـ موعود ـ هر روز، شب می شماريم!

    ای کاش می شد که ما را ... از عاشقانت شماری!
    ای شاه زمين، سرّ مبين... سرور افلاک

    ای آب روان...ماه معين ... ای نفس پاک

    ای روشنی چشم تو دل برده ز خورشيد

    ای عطر خوش معجزه در گرمی اين خاك

    از عشق فراتر تويی...ازعقل فراتر

    ای ماه! فراتر تويی از قوه ی ادراک

    من شيعه ی آشفته ی چشمان تو هستم

    ديوانه ی آن زلف پريشان تو هستم

    ای سوره ی ياسين من ،ای شاخه ی زيتون

    ای كوكب ليلايی تو در كف مجنون

    سيمای مسيحايی ات از شمس گذشته

    ابروی مسلمانی ات از مه زده بيرون

    احوال مرا زلف كج ات كرد پريشان

    تقدير مرا خال لبت كرد دگرگون

    از خنده ی تو ماه به دامان شب افتاد

    خنديدی و از عرش به دستم رطب افتاد

    ای خلوت چشمان تو چون مزرع گندم

    بيرون زده مستی تو از حنجره ی خُم

    ای واقعه ی گم شده در حافظه ی شهر

    ای ناجی پيدا شده در باور مردم

    تو گوهر عرشی كه به ما ارث رسيدی

    كرديم تو را در گذر وسوسه ها گم

    پيدا شو كه در بزم تو مبهوت بچرخيم

    در فاصله ی بين دو ابروت بچرخيم
    مدام دلم می گیرد!

    می دانم ذهنت انباشته از این گلایه های تکراری ست!

    ... و در آغاز فقط کلمه بود و کلمه خدا بود...

    پس چرا دیگر زمین،

    هرگز باران رمان های قرن نوزده و بیست را بر خود ندید؟

    هیچ علف خشکی با باد نرقصید

    می سازیم و ویران می کنیم!

    انسان موجود خوبی نیست!

    به تعداد هر نفرمان کلمه وجود دارد!

    پس و در آغاز فقط کلمه بود...

    کلمه ی کی بود؟

    تو؟ من؟ او؟ کی؟

    ما سم مار را با پادزهر خنثی می کنیم

    اما سم کلمات را چه گونه؟ نمی دانم...

    حالم خوب نیست!
    امروز باورم شد كه تو خسته تر از آن بودي كه بفهمي دوست داشتنم را!

    از من كه گذشت... اما... هرجا كه هستي،"خسته نباشي"!!!
    ياد سهراب بخير!
    آن سپهري که تا لحظه ي خاموشي گفت:
    تو مرا ياد کني يا نکني
    باورت گر بشود، گر نشود
    حرفي نيست؛
    اما...
    نفسم مي گيرد در هوايي که نفس هاي تو نيست!
    من ادم هرزه و پستی نیستم امیدوارم اینو فهمیده باشی این ناناس اینا یا شوخی های که میگم همه شوخیه لیلا من ارزو رو دوست دارم و بهش وفادارم اینم قول میدم صبحی کافی نت دوستم بودم کار یه دختره ای گیر کرده بود کسی نمیتونست درستش کنه من قرار شد بیارم درست کنم 6 ببرم بدم بهش پاورپوینت بود همین فعلا هم در پناه خدا میسپارمت خدانگهدار
    این جنس های لطیف نمیذارن بخوابیم الان هم قرار شده زود تر بریم خدمت رسانی بهشون کنیم اگه شما اجازه میدی بریم کمکشون ؟
    تووووووو نه بابا به این حرفا نمیخوری حالا شاید سید بیاد اولاد پیغمبره دستش شفاس بتونه کاری کنه اما تو مال این کارا نیستی
    تو که میدونی من فهمم دچار مشکله پس چرا میگی فهمیدم نه به جون پسر همسایه عمه دخترایی دایی پدر بزرگم میتونی واضح تر بفهمونی؟
    ببخشید میگم
    من برم 20 دقیقه بخوابم پاشم برم کافی نت کمک خلق لطیف خدا کنه فعلا با اجازه کاری نداری؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا