Recent content by ramin o

  1. R

    مشاعرۀ سنّتی

    در فصل بهار اگر بتی حور سرشت یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت هر چند به نزد عامه این باشد زشت سگ به ز من ار برم دگر نام بهشت
  2. R

    مشاعرۀ سنّتی

    در دیر مغان آمد یارم، قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست..
  3. R

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه چیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا در آغوش که می خسبد و همخانه کیست؟!...
  4. R

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بداند که شب ما به چه سان می گذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسِيارش ده. عالم از سرکشی آن مه سرگشته شدند مدتی گردش اين گنبد دوارش ده...
بالا