دوس ندارم یاد بگیرم چون..............
من باید برم بابایی.کار واجبی پیش اومده.
فعلاً با اجازتون.برمیگردم......
حالا یه بابت شده،بابات.اووووووووووووووووووووووووو.
خودم تهنا رفتم.................
آبجی فروغم تو خونه داشت درس میخوند.منظورم این بود که کتابارو تیکه پاره کرد و ترکوند..........
خوب پس هست دیگه داداشم........من اشتباه نکردم......
سلام پژمان جان خوبی؟ممنون سلامت باشی...
جان؟نه والا شاهپرک خودش مثا شما کم پیدا بوده و هست
منم درگیر کارای خودمم..خیالت راحت ایندفعه نپیچوندیمت!
در مورد فردا هم من اطلاعی نداشتم....تازه دارم از تو میشنوم...خوش بگذره