پاسبانی کن بسی در کوی دل
زانک دزدانند در پهلوی دل
هست از دزدان دل بگرفته راه
جوهر دل دار از دزدان نگاه
چون ترا این پاسبانی شد صفت
عشق زود آید پدید و معرفت
مرد را بیشک درین دریای خون
معرفت باید ز بیخوابی برون
هرک او بیخوابی بسیار برد
چون به حضرت شد دل بیداربرد
چون ز بیخوابیست بیداری دل
خواب کم کن در وفاداری دل