سیما نه به خدا دوره مجردی می خوابیدم تا لنگ ظهر عین خیالم نبود هیچی از صبح تا شب پای تلوزیون یکیم چیزی بهم می گفت زبونم 2 متر دراز ولی الان سات 8 بیدار باشم نهارشو باید من درست کنم بیاد بخوره بره اداره با بابا تو مغازه هم کار می کنه 8.30 صبحونه براش ببرم هر روز 2 ساعت جلو اینه وایسم روزی 10 بار لباس عوض کنم تابستونم هست تند تند عرق می کنم جامم که تو حموم انداختم