پریسا جون مامانیتم داره با عزرائیل چونه میزنه . عزرائیل میگه حالا یک چند سال بمون من میگم نه میام باهات
راستش کار منم به دکتر و امپول یک میلیون و دویست رسید . کلا دستگاه تنفسیم عفونی شده
پریسا حال میکنی چه بابا بزرگی داری ؟؟؟؟ نمیگه نوه گلم و این پیر زن مریضن برم براشون یک شوربایی بپزم یک لیوان اب پرتغال دستشون بدم !!!!!!!!!!!
وفای مردا همینه !!!!!!!!!!!!! همینکه مریض و پیر بشی فراموشت میکنن.
بذار حال جفتمون خوب شد یک حالگیری اساسی ازش می کنیم .