P O U R I A
پسندها
30,157

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • فعلا در صنعت Natural Gas Liquids فعالم.....تا ببینم چرخ روزگار چطور میچرخه و چی میشه
    اصل دانش "کاتالیست" دست تعداد معدودی آدم در دنیاست....پس چه فایده داره بری 2 سال عمرتو صرفش کنی؟!.....محیط زیست بخون که لااقل در بهترین حالت بتونی Apply کنی بری کانادایی جایی نجات پیدا کنی
    آخی...جووووووووووووونیه و جاهل بودن
    جونیه و خنگ بودن
    جونیه و خریت کردن دیگه
    پوریا یه سوال؟
    چطور میتونم تایپیکو از قسمت عکس های هنری به صفحه اول تالار عکس بیارم باید یه تایپیک جدید تو صفحه اول بسازم آیا؟
    سلام
    اين hamid1977 سواستفاده داره ميكنه
    امروز 8 تا درخواست داده
    ميدونم خيلي زحمت كشيدي لطفا يه جا لينك هايي كه گذاشتي ذخيره كن و پاكش كن روزاي ديگه بذاري
    حق بقيه پايمال ميشه
    من نیاز فوری دارم کارم بدجور گیره اگه لطف کنید کمکم کنید ممنون میشم
    سلام آقای مهندس خوب هستین؟
    عذر میخام شما کسیو میشناسین که کدنویسی سی بلد باشه برا محیط فلوئنت؟
    علت سکوت من...

    حرفي نيست...
    در سكوتم فرياد را نظاره كنيد.
    فرياد در گلو خشكيده است...
    حرفي نيست...
    چشمان بي فروغ
    به دنبال كوچكترين روزنه هوايي.
    رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
    اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
    خدا هست.
    زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
    زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
    دامان خدا را می جوید .
    خورشید هنوز طلوع میکند
    فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
    بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
    امواج دریا، آواز می خوانند،
    بر میخیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
    گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
    نیستی نیست .
    هستی هست .
    پایان نیست.
    راه هست.
    تولد هر کودک، نشان آن است که :
    خدا هنوز از انسان ناامید نشده است .
    بس که همپایش غم و ادبار می‌آید فرود
    بر سر من عید چون آوار می‌آید فرود
    می‌دهم خود را نوید سال ِ بهتر، سال‌هاست
    گرچه هر سالم بهتر از پار می‌آید فرود
    در دل من خانه گیرد، هر چه عالم را غم است
    می‌رسد وقتی به منزل، بار می‌آید فرود
    رنگ راحت کو به عمر، این تیر پرتاب اجل؟
    می‌گریزد سایه، چون دیوار می‌آید فرود
    شانه زلفش را به روی افشاند و بست از بیم چشم
    شب چو آید، پرده خمّار می‌آید فرود
    بهر یک شربت شهادت، داد یک عمرم عذاب
    گاه تیغ مرگ هم دشوار می‌آید فرود
    وارثم من تخت ِ عیسی را، شهید ثالثم
    وقت شد، منصور اگر از دار می‌آید فرود
    بر سر من عید چون آوار می‌آید، امید!
    بس که همپایش غم و ادبار می‌آید فرود
    نی حریف هرکه از یاری برید
    پرده‌هایش پرده‌های ما درید

    همچو نی زهری و تریاقی که دید
    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

    نی حدیث راه پر خون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند

    محرم این هوش جز بیهوش نیست
    مر زبان را مشتری جز گوش نیست

    در غم ما روزها بیگاه شد
    روزها با سوزها همراه شد

    روزها گر رفت گو رو باک نیست
    تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

    هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
    هرکه بی‌روزیست روزش دیر شد

    در نیابد حال پخته هیچ خام
    پس سخن کوتاه باید والسلام

    بند بگسل باش آزاد ای پسر
    چند باشی بند سیم و بند زر

    گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
    چند گنجد قسمت یک روزه‌ای
    بشنو از نی چون شکایت می‌کند
    از جدایی‌ها حکایت می‌کند

    کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
    در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تا بگویم شرح درد اشتیاق

    هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
    باز جوید روزگار وصل خویش

    من به هر جمعیتی نالان شدم
    جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

    هرکسی از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من

    سرّ من از ناله‌ی من دور نیست
    لیک چشم و گوش را آن نور نیست

    تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
    لیک کس را دید جان دستور نیست

    آتشست این بانگ نای و نیست باد
    هر که این آتش ندارد نیست باد

    آتش عشقست کاندر نی فتاد
    جوشش عشقست کاندر می فتاد
    گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

    کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

    شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

    شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

    تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

    غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

    گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

    دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

    روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

    کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

    بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

    باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

    من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

    آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــ ی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا