onia$
پسندها
9,994

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره


  • چه بسیار دلهایی که می پرستند و نیکی میورزند و پرستش و تقوی نیکی نیز در انها زشت و آلوده و پلید است
    و چه دلها که عشق می ورزند و گناه میکنند و خطا و هوس و گناه نیز در انها زیبا پاک و زلال است
    دکتر علی شریعتی
    پروردگارا!



    پناهم باش..

    تا مظلوم روزگار نباشم.

    رهایم نکن..

    تا اسیر دست روزگار نگردم.

    یاورم باش..

    تا محتاج روزگار نباشم.

    بال و پرم باش..

    تا که مصلوب این روزگار نگردم.

    همدمم باش...

    تا که تنهای روزگار نباشم.

    کنارم بمان..

    تا که بی کس روزگار نگردم.

    مهربانم بمان..

    تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم.

    عاشقم بمان..

    تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم...

    و خدایم باش..

    تا بنده این روزگار نباشم...
    لحظه هایی که تو را می خوانم

    لحظه هایست که تنهایی من سنگین است...

    لحظه هایی که تو را می خوانم

    لحظه هایست که از گریه به خود می پیچم...

    لحظه هایی که تو را می خوانم

    لحظه هایست که از گریه فرو می ریزم...

    میشود گریه نکرد...

    میشود ساده نشست...

    میشود عمق پریشانی را

    با سکوتی به فراموشی و انکار سپرد!

    ولی ای کاش تو کاری بکنی...

    دل من طاقت دنیای تو را کم دارد!

    دل من خسته و بی فرجام است...

    لحظه ای با تو پر از احساسم

    لحظه ای بی تو ز غم سرشارم...

    و مرا لحظه ی سرشاری و غم بسیار است!

    ...

    من و تنهایی و یک عالمه غم

    تا کجا طاقت تکرار شدن را داریم؟

    من به دنیای تو بدبین هستم...

    من به رویای محبت، به صفا، عشق و وفا شک دارم!

    ...

    و من اینگونه به تنهایی خود می نازم...

    خلوتی از تو و من...

    خلوتی دور ز دنیای پر ترس و دروغ...

    لااقل با دل خود میسازم...

    و جدا از همه جا ، از همه کس

    روی دستان نوازشگر تو میمیرم...
    گره کور فرو پاشی من

    میشود باز به دستان تو اما یارب!

    من تو را کم دارم...

    من به دستان تو محتاج هستم...

    بگشا بند و مرا خالی کن...

    باز کن این گره کور و مرا راهی کن....

    کاسه ی صبر من عمریست که پر گشته خدا...[/B]
    سلام همراه همیشگی تنهایی های من..

    سلام مهربان...

    کاش روزی برسد که وقتی سلامت میدم دیگر خجالت نکشم و بتوانم قدری،

    فقط قدری، سرم را بالا بگیرم..

    عزیز دلم!

    با اینکه نزدیک ترین نزدیک منی ولی؛ من از تو دورم ...

    آنقدر دور که اگر سالهای سال را بی وقفه برای رسیدن به تو طی کنم باز

    هم نمی توانم از این فاصله ها اندکی بکاهم...

    آری! از تو دورم.... از تو دورم...

    اما هنوز دلم خوش است که تو نزدیکی...

    هنوز دلم خوش است که خدای منی...

    هنوز دلم خوش است که فراموش نشده ام

    امید من!

    پروردگار من!

    من از این دوری سخت میترسم...

    من از لحظاتی که بی ظهور تو میگذرد میترسم...

    من از بی تو شدن، بی تو بودن، بی تو مردن میترسم..

    مهربان ترینم! دستم را بگیر ... دوباره نگاهم کن...

    و دوباره برایم ازعشق بگو...

    از آن عشقی بگو که در وجود بی ارزش من چکانده ایی...

    دوست دارم در آغوش تو بمیرم...

    دوست دارم با خیال تو و با نوازش دستان تو بمیرم...

    امانم بده مهربان ترین مهربانان
    خدایا
    هر که به من میرسد بوی قفس میدهد

    جز تو که پر میدهی تا بپرانی مرا
    بارالها!

    ببخش آنچه را که از بنده ی حقیرت به خطا رفت و تورا رنجانید...

    ببخش بخاطر ستم هایی که برنفس خویش روا دیدم و بر تکرارش اصرار ورزیدم...

    ببخش تمام بدی هایی که در حق بندگانت روا دیدم و خواه نا خواه حقی را ناحق نمودم..

    و دلی را به درد آوردم و رنجاندم

    دلی که شاید جای تو بود و من ...

    ببخش بر من، تمام گناهانی را که آشکار و نهان مرتکب شدم...

    ببخش بخاطر ناسپاسی های بسیارم...

    و ببخش برای بد کرداریم و

    اینکه نبودم آنچه که تو میخواستی...



    اگر خواستم چیزی و برای بدست آوردنش بی تابی نمودم، مرا ببخش

    اگر بیشتر از آنچه هستم از تو طلب کردم، مرا ببخش

    اگر شکستم عهد و پیمان و بریدم از عشقت مرا ببخش

    اگر ترسیدم با وجود اینکه تورا به خلوتم داشتم، مرا ببخش...

    ببخش و ببخش و ببخش...

    بخدایی خودت پشیمانم و رسوا

    که اگر تو نبخشیم وای بر من .. وای بر من..
    پروردگارا!

    ستایش میکنم تو را که سزاوار ستایشی

    تویی که قادری بر ناتوانی ام

    تویی که حاضری بر اعمالم

    تویی که واقفی بر احوالم

    تویی که مالکی به دنیایم،

    و تویی محیطی بر هرچه هستم و به هر آنچه میاندیشم...

    ستایش میکنم تویی را که دوستم داری و بحال خویش وا نمیگذارییم..

    تویی که مرا با تمام بدیهایم

    " به حرمت پاکی نهادم که از سرشت و ذات پاک توست"

    و به بزرگی و ببخشش بی کران و بی منتت، میبخشی و تنها نمیگذاریم...

    ستایش میکنم تو را که امید نامیدانی،

    همراه بی کسانی و

    تسکین درد مندانی و هم سفره ی نیازمندانی..

    ستایش میکنم تو را که توبه پذیری

    و ستایش میکنم تو را عاشق ترینی

    ستایش میکنم تو را که خدایی...
    زندگی مثال برهم زدن چشمی ست...

    دمی بودن و عمری نبودن

    می توان این یک دم را

    عمری عاشقانه زیست...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا