ni_rosa_ce
پسندها
8,918

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ایششششششش خب شوخی کردم نسترن
    تازه من ابجیشم، عطاره
    عطار رفته نون بگیره :دی
    خب حالا یکم از پسره تعریف کن
    چه شکلی بود؟ تیپش چطور بود؟
    دستت درد نکنه رزا صبر نمی کنی داداش عطارم هم بیاد اخه؟
    اخه رفت برات نون بگیره..........
    این همون میوه های مریم گذاشتی تو سبد ؟ :دی
    نمک!!! نمک نداره والا!!! :دی!!!

    عطار جوون میخوای شوما هم بیا به عنوان شاهد!!!:razz:


    بچه ها . بفرمایید شام :D

    چیز دیگه ای لازم ندارید ؟؟؟ :D
    دست شما درد نکنه رزا خانوم
    شما به چه حقی دست رو داداش من بلند میکنین؟
    مگه ابجی عطاره اش مرده اینجا
    اوششششششششش
    بچه هااااااااااا...من راس راسی امشب هم شام نخردمههههههههه!!!!
    انقدر که خندیدم هوا قورت دادم!!! البته آجیل هم خیلی خوردماااااااااااا....[IMG][IMG][IMG]
    چه خبرا بوده نسترن :دی
    من که میگم بله رو بگوووووووو خلاص :دیییییی
    بچه ها حالا نظر کارشناسانه بدین ببینم جریان چی بود؟!:surprised::surprised::surprised:

    من گلوم خشک شد یه چایی بزنم...ممنون رزا جون...
    حالا اینا هم پسره رو دکش کردن از ترس اینکه مبادا بابام تو کوچه باشه یهو شر بشه!!!:razz:
    ولی کلی خندیدیم...طفلکی چنان التماس میکرد بهشون!!!

    میگما...همه رو تیر چراغ برق میگیره ما رو (...) ادیسون!!! :دی!
    ایشششششششششش....:razz:
    عجب :D

    بلی عطاره جون . خیلی اذیت میکه ولی کتک خورش ملسه :D
    دستت درد نکنه رزا جان
    تو خوبی؟
    از دست این عطار، شما ها رو هم اینقدر اذیت میکنه؟؟؟ :دی
    آقا ... پسره سر کوچه خفتشون کرده میگه خانوما تو رو خدا این شماره رو بگیرین ببرین بدین به اون خانومی که داره میره!!!:cry:
    اینا هم خشک شدن!!:eek::eek::eek:
    گفتن چیییییییییی؟؟!!!:surprised: -خانوم تو رو خدا بدو!! رفتاااااا...به خدا من نیتم خیره!!! تو رو خدا!!!:cry::cry::cry:
    دخترخالم گفت باشه...اون خانوم که چادریه؟! چشم بهش میدم...(مامانم) اون گفت نه خانوووووم اون یکی!!!
    دختر خالم گفت یعنی چی آقااااااا؟؟؟:surprised: اون خانوم مامانشهههههه!!! جلو مامانش برم بگم چی؟!
    گفت نه اگه تو این کارو برا من بکنی یه حال اساسی بت میدم!!!:razz:
    -تو؟؟!! تو؟؟!!:mad: - نه ببخشید...شما خانوم محترم!!! اصلا بزارین برم خونشونو یاد بگیرم...[IMG]
    آقا بیا برو...بیا برو...!!!:mad: - خانوم من تو این کوچه آبرو دارم...الان یکی منو نبینه فک کنه من با شمام!! (همش هم نگاهش به ساختمون خالم اینا بود)

    ...
    عصبانی شدم گفتم مامان چرا هی گیر میدی؟! اه!!! مگه نمیبینی داشت شماره میداد؟!
    گفت : خو؟؟!!! منم اعصاب خراب...گفت من چمیدونستم تو واسه چی یهو قاطی کردی؟! میشناختی؟!
    حالا بیا و بازجویی شو!!!
    2دیقه نشد...دیدم گوشیم داره زنگ میخوره...زنگ در..دارن درو از پاشنه در میارن!!!
    خواهرم و دختر خالم با عجله پریدن تو منو کشون کشون بردن خونه خاله....

    ...
    نه راحت باش رزا
    من خواهرشم، عطاره
    عطار رفته نون بگیره....
    آقا یهو دیدم داره از پشتم میاد...نکبت نزدیک بود بیاد تو دهنم!!! ایشششششششش...
    بلند بلند گوشی دستش بود گفت آرههههه...این شماره جدیدمهههه...یادداشت کن...0....936.....
    من محل ندادم...سرمو انداختم پایین...گفتم مامان بیا دیگه!!! حالا یکی بیاد حالی مامانم کنه قضیه چیه!!!
    رفتیم تو کوچه دنبالمون اومد...(خونمون بن بسته...)آخرین پیچ مامانم برگشت...دیدم داره همچنان دنبالمون میاد...
    گفتم مامان بدو!!! حالا مامانم خیلی ریلکس داره واس خودش میاد!!!
    کلیدو قاپ زدم و دویدم درو وا کردم کشون کشون مامانمو بردم تو...زارت!!! درو بستم!!!

    ...
    حالا نسترن مگه بقالی حوله داره؟؟ :دی
    نکته انحرافیش رو من فهمیدم :دییییی
    حالا چطوری بود پسره؟
    خوشتیب بود؟
    رزا خانم یک بلانسبتی چیزی؟
    ناسلامتی منم پسرم ها
    عجب....
    رومو برگردوندم...سر کوچمون میخواستیم از بقالی هل هوله بخریم پیاده شدیم...دیدم همچنان داره پشت ما میاد علامت میده...
    خواهرم و دخترخالم هی معطل کردن...هی طولش دادن...یارو پیچید تو کوچه...هی میگن تو چی میخوری؟ منم اعصابم داغون...گفتم هیچیییییی...بریم خونههههههه....[IMG]
    اونام که نمیدونستن جریان چیه...رفتن تو مغازه...من و مامانم راه افتادیم سمت خونه که یهو سر کوچه پیچید جلوم!!! من لایی دادم چسبیدم به مغازه که بهم نخوره!!! حالا هی میگم مامان بیا...هی داره دعوام میکنه چرا عصبانی شدی؟! چرا سر بچه ها داد زدی؟![IMG]
    ایول بچه های شما بر عکس بچه های یونی نسترنشونن :دی

    خوبه تو که کل عمرت رو خوابی ماشالا :دی

    دستت درد نکنه رزا این الکلش کمه یکم دیگه بریز ممنون :دی
    امشب میخوام مست بشم ............. :دیییییییییی

    خو نسترن بقیش؟؟؟
    خوش به حالت جوجو :D

    منم قرار نبود برم :cry:

    ساعت ده و نیم صبح دوستم زنگ زد خونه و گفت عصر کلاس داریم همه بچه ها هم میان :razz:

    منم پاشدم رفتم :confused:

    خیلی خسته کننده بود . همش چرت میزدم . بعد از ظهر هم که برگشتم خوابیدم تا ساعت ده و نیم شب
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا