ارشد داروسازی میخوام بخونم!!!!
Nazi_Elite
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
من برم دوستم فعلا...
ولی من نمیدونم چرا فکو فامیل ما میگفتن پلیمر بهتره...
نمیدونستم...
چه جالب...
من فک میکردم پلیمر باید بهتر باشه...
شایدم پیدا شد....
خدارو چه دیدی!!!
اکثر درساتون با ما یکیه؟؟؟
اره...
نمیدونم کدوم بهتر...
ولی مهم اینه که جفتمون در اینده نزدیک بیکاریم....
سلامتی دیگه..
راستی تو کجاییی؟؟؟
این درسو فقط باید پاس کنی...
خوشحال شدم پاسیدی...
اره شروع شده..
شما چه طور؟؟؟
سلام دوستم...
موازنه چیشد؟؟؟
حتما بهتر میشی گلم........
خواهش میکنم..............
چرا ای خوب؟
من خیلی خوش امد آهنگش اشکمو دراورد
شما چی؟
ممنون ....
شما خوبی؟
خواهش میکنم
راستی به ادرسی که برات فرستادم سر زدی؟
سلام...
مممنون بابت متن های زیبات
http://qods.info/?p=3254
دوست دارم با خلائق زیست کنم ولی زیستم هر خلق شده را نمی خواهد ......
دوست دارم بمیرم ولی مردنم هر مردن را دوست ندارد ......
دوست دارم زندگی کنم نه آن زندگی زیستی را بلکه معنای ناب دریا را .....
تشکرفراوان.......
تشکرقربانت خوبم...
عیبی نداره اگه مایلیدیدونه دیگه بفرستید
خواهش میکنم قابلی نداشت هم باشگاهی محترم.
سلام خانم روز بخیر خوبیدشما؟؟؟
بابت عکس متشکرم ولی باز نشد
کلا سعی کنید هیچ عکسی از پرشین نفرستید برای دیگران مدلش همین جوریست
بازنمیشه....برحال تشکر...
ای هــمه آرامشــــم از تو پریشـانــت نبـــــیـنم
چون شب خاکستـــری ســر در گریـبانت نبینم
ای تو در چشمان من یک پنـجره لبخند شادی
همچو ابر سوگــــوار این گونه گریـــانت نـــبینم
ای پر از شوق رهایــــی رفتـــــــه تا اوج ستاره
در میان کـــوچه ها افـــتان و خیـــزانت نــــبینم
مــــرغک عاشـــق کجــا شد تــور آواز قشـنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم
تکیـــه کــن بـــر شانه ام ای شاخه نیلوفریـــنم
تا غم بی تکیـــــه گاهی را به چشمانت نبینم
قصـــه دلتنـــگیت را خـــوب من بـــگذار و بـــگذر
گــــریه دریاچه ها را تــا به دامــانـــت نـــبیــــنم
کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من
تا که سیــل اشک را زین بیش مهمانت نبیــنم
تکیه کن بــــر شانـــه ام ای شاخه نیلوفریــــنم
تا غم بی تکیــــه گاهی را به چشـمانت نبینم
تکـــیه کن بــــر شانه ام ای شــاخه نیلوفــرینم
تا غم بی تکیــــه گاهـی را به چشمانت نبینم
وبرویش می نشینی و از آن ترانه های عاشقانه را
که هر روز صبح پشت ِ پنجره
وقتی منتظرش ایستادی را می خوانی ...
نگاهی از سر تمسخر به تو می اندازد و
می رود ...
بدون ِ اینکه حتی به خودش زحمت ِ شنیدن
ِ یکی از این ترانه ها را بدهد ...
و تو می مانی و و یک دنیا عشق و ترانه که
دیگر مخاطب ندارد ... -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
