بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم---همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم----شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم رخ یاد تو درخشید----بوی صد خاطره پیچید یاد صد خاطره خندید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم----پرگشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
به تو گفتن حذر از عشق ندانم نتوانم----سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که دلم به تمنای تو پر زد----چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی-----من نگسستم نپریدم نرمیدم
.
.
.
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟؟؟؟؟