به مدرسه ربطی نداشت...بدترین اتفاق زندگیم
-
ولی من دانشگارو بیشتر دوس داشتم....البته به خاطر اتفاقای بدیه که اوندوران واسم افتاد وگرنه روزای خوبی بووود
خب ما واسشون پروژه تحویلدادیم خیییییییلی سخت گرفتن نامردااا
کارگاه بود ااای بد نبود
18.5 18 19
اگه باحاله و حسشو داری بگوو
آخه حال میده
3 تا از نمره هام اومد
وااااای میوت من که تورو این ط.ری بارنیاورده بودم همش زیره سر اون باباته میدونم
:دییییی
دیووونه این دیگه چه کارایی که میکینیییییی
نکن بچه آهشون میگیردتاااا
بابا تو دیگه کی هستییییییییییییییییییییییییییی(این داستان ادامه دارد...)شب به خیر
سعید جان من دیگه برم بخوابم....
برام خیلی دعا کن....باهام بیا
فقط قول بدین دهنتون سفت باشه
مردم آزااااااااااارباهات قهرم نمیامبی معرفت برو پیش همون ....
مرسی عمه. پس باهام بیاین
منم آهنگ زنگمو خیلی دوس دارم آرامش میدهنه شلوغ میشه اونارو بعدا میاریم....
الان باید مراقب عمه باشیم....اوهوم خوبه بگو بیاد شاید ببخشمش....سعید من دارم یواشکی میرم....
تو هم بیا....
مامان و عمه نفهمیدن بدو بیا بریم دنبالش سر قرار
عمه چی بگم؟ ما همیشه تنهاییم. اینم روش.
منم کلا جواب اس نمیدم ..مگر اینکه مکالمه ای باشهبه کسی هم اصلا اس نمیدم...ببین رو خودتم چقدر تاثیر گذاشته....
معلومه که واجبه اول باید به من بگه بعد به خودتخب دیگه ادب نداره
آره دیگه ..یعنی جوابشو نمیدادم؟!!!!
خواهش میکنم عزیزم
خب داشتم جوابشو میدادم دیگه...خوشبختانه خدافظی کرد الان -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...