آن چنان کز رفتن گل،خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آن چه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
کامجویی غیر نا کامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن،خار می ماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست
پیش این سیلاب،کی دیوار می ماند به جا
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار می ماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می ماند به جا
نیست از کردار،ما بی حاصلان را بهره ای
چون قلم از ما همین گفتار می ماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ،صائب! بیشتر از بار می ماند به جا


