آخریش بایه مردی دعواکردم که دوستم بوددرحقیقت
رفتم درخونشون گفت چرااومدی درخونمون باکله زدتوی دماقم
خون روی زمین میریخت
بعدش ازم شکایت کردبهم تهمت زدن که مزاحم زنش شدم
کسی بودکه باهم نون نمک خورده بودیم
سعیدبیخیال ....یادش میفتم اعصابم خوردمیشه دمت گرم.بیاحرفاخوب بزنیم.