mona 23
پسندها
210

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یه شب اومدی کنار لحظه هام و زل زدی به رویاهام....
    انگار خواب میدیدم... به زمزمه هات گوش میکردم و تو قصه میگفتی :
    یکی بود... یکی نبود...
    یه آسمون بود و یه بغل ستاره ، که از اون همه ستاره ، حتی چشمک
    یه ستاره هم مال من نبود...
    بعد من ، توی اون قصه ، هی قد کشیدم و هی بزرگ شدم....اونوقت بود که
    تازه فهمیدم زندگی ، فقط زنده موندنه... فهمیدم که زندگی ، گذران کثیف
    چروک ثانیه هاست...
    بعد ثانیه ها هی کم شدن و هی زمان کم اومد واسه خاطره هامون...
    واسه حرفای نگفتمون... واسه تموم اون لحظه هایی که نداشتیم...
    واسه تموم اون خواسته هایی که نخواستیم...
    حالا هر شب زل میزنم به ساعت دیواری... به آینه ی قدی... به صدای
    خیس بارون...
    میدونم که نیستی... اما از خاطره ی شنیدن صدای زنگ ، هنوزم دلم می لرزه...
    ولی دیگه نه صدای زنگی هست نه صدای زمزمه های تو!!! فقط این منم که
    تنها و بی پناه موندم و شدم دغدغه ی خودم!!!
    تو رفتی اما اون قصه مونده... تو رفتی و اون قصه نه تنها تموم نشد ، که آغاز
    هزار و یکشب قصه های من شد...
    سلام مونا جون چطوری خانمی ؟

    قلمی خواهم ساخت از نی باغ بهشت
    جوهر از شیشه ذات
    کاغذ از صفحه دل نور از شمع حیات
    تا بنویسم همه جا نام زیبای تو را.....
    همیشه من چنین مجنون نبودم
    ز عقل و عافیت بیرون نبودم
    چو تو عاقل بدم من نیز روزی
    چنین دیوانه و مفتون نبودم
    مثال دلبران صیاد بودن
    مثال دل میان خون نبودم
    درین بودم که این چونست و آن چون
    چنین حیران آن بی چون نبودم
    تو باری،عاقلی بنشین،بیندیش
    کز اول بوده ام،اکنون نبودم
    همی جستم فزونی بر همه کس
    چو صید عشق روزافزون نبودم
    چو دود از حرص بالا می دویدم
    به معنی جز سوی هامون نبودم
    چو گنج از خاک بیرون اوفتادم
    که گنجی بودم و قارون نبودم
    یه کلبه دور از همه کس واسه منو تو واسه ما
    یه جای دنج خلوتی یه جایی دور از ادما
    یه باغچه از گلای رز بارون پشت پنجره
    آتیشوچایه تازه دم رفتن تا اوج خاطره
    منو تو صدای باد یه زندگی سبزو شاد
    قشنگترین روزای عمر باشیم به همدیگه حلال.......hosseyn
    من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
    وبه اندازه هر برق نگاهت نگران
    تو به اندازه تنهایی من شاد بمان....
    اینکه به دوستای تهرانی پیام بدین که به من پیام بدن (همش شد پیام) ما با هم جمع بشیم بدشم یک روزم هماهنگ کنید ما با گروهمون بیایم گلستان
    سلام مونا کمک کن ما جمع بشیم اینکارو که می تونی بکنی
    آخه نوشته بودی غیر مهندسی فک کردم کامپیوتر نیستی و می خوای برنامه نویسی یاد بگیری.
    به نظرم علوم کامپیوتر هم جز مهندسی هاست.
    اره ببخشید یه زمانی بود برداشتم انگاری
    امری فرمایشی بود در خدمتم
    سلام ، ممنون که تو تاپیک ارشد جواب سوالات رو میدید :gol:
    راستی شما الان میرید علوم کامپیوترو یا نه؟
    من یک کار کوچیکی باهاتون دارم خواستم تو پیغام خصوصی بگم که ظاهرا بسته است ، میتونم آیدیتونو ادد کنم؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا