mina12345
پسندها
5,635

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرسی دوست خوبم ....

    عکس خیلی قشنگی بود ....

    ممنونم.....

    ان شا الله همیشه موفق موفق موفق باشید....
    از دل و دیده، گرامی‌تر هم

    آیا هست ؟

    - دست،

    آری، ز دل و دیده گرامی‌تر :

    دست !

    زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،

    بی‌گمان دست گران‌قدرتر است.

    هر چه حاصل كنی از دنیا،

    دست‌آورد است !

    هر چه اسباب جهان باشد، در روی زمین،

    دست دارد همه را زیر نگین !

    سلطنت را كه شنیده ست چنین ؟!

    شرف دست همین بس كه نوشتن با اوست !

    خوش‌ترین مایه دل‌بستگی من با اوست.

    در فروبسته‌ترین دشواری،

    در گران‌بارترین نومیدی،

    بارها بر سرخود، بانگ زدم :

    - هیچت ار نیست مخور خون جگر،

    دست كه هست !

    بیستون را یاد آر،

    دست‌هایت را بسپار به كار،

    كوه را چون پر كاه از سر راهت بردار !

    وه چه نیروی شگفت‌انگیزی است،

    دست‌هایی كه به هم پیوسته است !

    به یقین، هر كه به هر جای، درآید از پای

    دست‌هایش بسته است !

    دست در دست كسی،

    یعنی : پیوند دو جان !

    دست در دست كسی

    یعنی: پیمان دو عشق !

    دست در دست كسی داری اگر،

    دانی، دست،

    چه سخن‌ها كه بیان می‌كند از دوست به دوست ؛
    مشب از آسمان دیده تو
    روی شعرم ستاره میبارد
    در سکوت سپید کاغذها
    پنجه هایم جرقه میکارد
    شعر دیوانه تب آلودم
    شرمگین از شیار خواهشها
    پیکرش را دوباره می سوزد
    عطش جاودان آتشها
    از سیاهی چرا حذر کردن
    شب پر از قطره های الماس است
    آنچه از شب به جای می ماند
    عطر سکر آور گل یاس است
    آه بگذار گم شوم در تو
    کس نیابد ز من نشانه من
    روح سوزان آه مرطوب من
    بوزد بر تن ترانه من
    آه بگذار زین دریچه باز
    خفته در پرنیان رویا ها
    با پر روشنی سفر گیرم
    بگذرم از حصار دنیاها
    دانی از زندگی چه میخواهم
    من تو باشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو
    زندگی گر هزار باره بود
    بار دیگر تو بار دیگر تو
    آنچه در من نهفته دریاییست
    کی توان نهفتنم باشد
    با تو زین سهمگین طوفانی
    کاش یارای گفتنم باشد
    بس که لبریزم از تو می خواهم
    بدوم در میان صحراها
    سر بکوبم به سنگ کوهستان
    تن بکوبم به موج دریا ها
    بس که لبریزم از تو می خواهم
    چون غباری ز خود فرو ریزم
    آری آغاز دوست داشتن است
    گرچه پایان راه نا پیداست
    من به پایان دگر نیندیشم
    که همین دوست داشتن زیباست
    عشق پاک از جنس دریا و به رنگ عاشــــــــقیست

    مثل پرهای فرشــــــــــــــته مثل حس سادگیست

    مثل گل همچون هـــــــــــــجوم برف زیبایی به کوه

    مثل آتش گـــــــــرم و همچون بزم عاشق باشکوه

    همچو گلبرگی ســــفید ، حیران و سرگردان به آب

    آب دریا شســـــــــته روحش را در این رویای خواب

    در تن و آغوش دریا با نســـــــــــــیمی مست و ناز

    عشق یعنی پر شــــــــوی از مستی و از رمز و راز

    راز دریا در دلم توصـــــــــــــــــــــی ف گل در دست آب

    من کی ام؟ یک نقطه ، ... نه ! هیچم درون این کتاب

    عشق یعنی محــــــــــشری در دل ، هوایی در نگاه

    این هــــــــــــــــــوا ابری تر از غوغای شبهای سیاه

    واژه هـــــــــــــــــایم طاقت وصف تو را دیگر نداشت

    رفت و ســــــــــــر بر بالش اشعار بی شاعر گذاشت



    امشب از گــــرمای آتش میشوم همپای عشق

    شعله ور،مجنون ومست ازحضرت زیبای عشق

    میرود زردی زجانم ، ســــــــــرخ آتش میشوم

    هیبتی چون زال و رستم،همچو آرش میشوم

    مــــــــــرد قــــــــوم آریا ،چون پُتک آن آهنگرم

    کاوه ام ، من آتشی بر زیر این خاکســــــــترم

    عشق و آتش در نگــــــاهم شعله دارد تا خدا

    عاشق عشــــقم ، نی ام از آتشِ امشب جدا

    امشب از این شعله ها،زخمی به سازم میزنم

    شعــــــــــــــر آتش را به آغوش نیازم میزنم
    قاصدک حرف مرا از بر کن...

    برو آن گوشه باغ...سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش..

    که همین نزدیکی...

    یک نفر یادت هست...

    و..

    دلــــــــش سخت برایت تنگ است...

    میدونی قشنگی این زندگی به چیه؟
    به اینه که وقتی تو سرگرم لحظه های خودتی
    یکی تو لحظه هاش داره واسه قشنگی لحظه های تو
    دعا میکنه.
    بابای
    خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
    تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست
    از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم
    این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست
    جان درازی تو بادا که یقین می‌دانم
    در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست
    مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق
    ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست
    دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت
    ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست
    درد عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد
    حافظ این دیده گریان تو بی چیزی نیست
    عاسختماااااااااااااا
    ملاقف خودت باس
    بووووووووووووووس
    نه منتظرم تا شب شه اونوقت:
    همون ناشناسی که به تاریکی شب .................می دهد شام یتیمان محل
    به منم شام بده :D

    فعلا............
    ممنونم خانوم........من هنوز صبحانه نخورده ام و از سرو صدا شکم بی نوا یم دلم به رحم اومده کم کم باید برم ..........یه جورایی مخم کار نمی کنه از ظهر با یه شوکولات زنده موندم..........

    فعلا ..................در ضمن جدی گفتم صندلی داغ نمیام شرمنده.....:smile:
    خدانو سکل منم خوفم امتنانم بد نبود5سنبه و جمعه ام امتنان دالم:cry:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا