MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام مرضیه جان خوبی؟؟ممنون از مطالب زیبا ت عزیزم
    بانو مي دانم چقدر حالت خراب و آشفته است

    بوي خون تا آسمان ها هم رفته است

    اين را فرشته ي کودکي هايم به من گفت ..

    آري دستان و چشمان من هم خسته اند !

    من هم چون تو در کنار مادران و پدران رنج کشيده

    آرام گريه کردم و از درون مُردم!

    من هم به ياد مريم هاي پرپرشده در خــــلـــــوت خود زار زار گريستم

    اما با اين همه ظلم و ستم

    نبايد به گوشه ي تاريکي پناه برد

    نبايد روشنايي را به دست فراموشي سپرد

    نبايد از پا گذاشتن در اين جاده ي بي انتها پشيمان بود ..
    يادت باشد

    دعاي خير ايليا بدرقه ي راه تو شد

    خداي عيسي و محمد سرپناه راه تو شد

    اين را بدان
    تا بر روي اين کره ي خاکي پرسه مي زنم

    به هر پرسه ات عشق مي ورزم

    و به هر قدمت دعايي را فرياد مي زنم ..

    امروز چون قديم و چون هميشه

    به کنار دريا مي روم

    تو نيز به آنجا بيا

    يادت که نرفته ؟

    دريا هميشه منتظر عاشقانه هاست

    دريا هميشه منتطر عاشقانه هاست

    منتظرم

    ..

    سيد محمد مرکبيان
    شاید مانند کودکی باشیم که در کنار دریا با سنگ ریزه ها و صدفهای زیبا بازی می کند، اما غافل از آنیم که دریایی بس بزرگ و اقیانوسی بی کران در مقابل دیدگانمان وجود دارد که در اعماق آن اسرار عظیم و شگفت انگیزی نهفته است.:gol:
    نیوتن
    سلام ممول جان
    خیلی زیبا بودن دستت درد نکنه
    ای روی ماه منظر تو نو بهار حسن
    خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن
    در چشم پر خمار تو پنهان فسون سحر
    در زلف بی قرار تو پیدا قرار حسن
    ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی
    سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن
    خرم شد از ملاحت تو عهد دلبری
    فرخ شد از لطلفت تو روزگار حسن
    اینم یه تفائل از دیوان خواجه تقدیم شما
    مشت مي کوبم بر در
    پنجه مي سايم بر پنجره ها
    من دچار خفقانم
    خفقان…
    من به تنگ آمده ام از همه چيز
    بگذاريد هواري بزنم ، آي
    آي با شما هستم اين درها را باز کنيد
    من به دنبال فضائي مي گردم
    لب بامي …
    سر کوهي…
    دل صحرائي …
    که در آنجا نفسي تازه کنم
    مي خواهم فرياد بلندي بکشم
    که صدايم به شما هم برسد
    من هوارم را سر خواهم داد
    چاره ي درد مرا بايد اين داد کند
    از شما خفته ي چند
    چه کسي مي آيد با من فرياد کند ؟؟
    کنار ِ تو را ترک گفته‌ام
    و زير ِ اين آسمان ِ نگون‌سار که از جنبش ِ هر پرنده تهي‌ست و هلالي
    کدر چونان مُرده‌ماهي‌ي ِ سيم‌گونه‌فلسي بر سطح ِ بي‌موج‌اش مي‌گذرد
    به بازجُست ِ تو برخاسته‌ام
    تا در پايتخت ِ عطش


    در جلوه‌ئي ديگر



    بازت يابم.



    اي آب ِروشن!
    تو را با معيار ِ عطش مي‌سنجم.







    در اين سرابچه



    آيا

    زورق ِ تشنه‌گي‌ست



    آن‌چه مرا به‌سوي ِ شما مي‌راند

    يا خود



    زمزمه‌ي ِ شماست


    و من نه به‌خود مي‌روم


    که زمزمه‌ي ِ شما



    به جانب ِ خويش‌ام مي‌خواند؟



    نخل ِ من اي واحه‌ي ِ من!
    در پناه ِ شما چشمه‌سار ِ خنکي هست
    که خاطره‌اش
    عُريان‌ام مي‌کند.
    ز چشمی که چون چشمه آرزو
    پر آشوب و افسونگر و دل رباست
    به سوی من اید نگاهی ز دور
    نگاهی که با جان من آشناست
    تو گویی که بر پشت برق نگاه
    نشانیده امواج شوق و امید
    که باز این دل مرده جانی گرفت
    سراسیمه گردید و در خون تپید
    نگاهی سبک بال تر از نسیم
    روان بخش و جان پرور و دل فروز
    برآرد ز خاکستر عشق من
    شراری که گرم است و روشن هنوز
    یکی نغمه جو شد هماغوش ناز
    در آن پرفسون چشم راز آشیان
    تو گویی نهفته ست در آن دو چشم
    نواهای خاموش سرگشتگان
    ز چشمی که نتوانم آن را شناخت
    به سویم فرستاده اید نگاه
    تو گویی که آن نغمه موسیقی ست
    که خاموش مانده ست از دیرگاه
    از آن دور این یار بیگانه کیست ؟
    که دزدیده در روی من بنگرد
    چو مهتاب پاییز غمگین و سرد
    که بر روی زرد چمن بنگرد
    به سوی من اید نگاهی ز دور
    ز چشمی که چون چشمه آرزوست
    قدم می نهم پیش اندیشنک
    خدایا چه می بینم ؟ این چشم اوست
    آسمان شو، ابرشو، باران ببار ناوه چون بارش بود نايد بکار
    آب اندر ناودان عاريتی است آب اندر ابر وباران فطرتی است
    جان شو، ازراه جان، جان را شناس يار بينش شو، نه فرزند قياس
    سلام عزیزم ..مرسی با این شعرای قشنگت ...
    فدات شم ....بای
    در این شلوغی پر دروغ
    برایم سکوت بیاور
    که هیچ فریادی
    نیست رسا تر از آن...


    مرضیه جون اسم خیلی قشنگی داری:w16::w16::gol::gol:
    متشكرم ممول جان واقعا اشعار انتخابيتون زيبا و پر معناست...

    [IMG]
    memol خب فعالیتی نداشتیم منم حذف کردم
    کو من که نیستم!!!!
    نخستین قانون موفقیت تمرکز است.
    یعنی همه نیروهای خود را روی یک نقطه متمرکز کنید، مستقیما به سراغ همان بروید و به چپ و راست منحرف نشوید.
    ویلیام ماتیوس:gol:
    خواهش می کنم گلم:gol:



    راستی عزیزم من هنوز اسم خوشگلتو نمی دونم میشه بگی ؟
    در مکتب ما پرستش بت کفر است
    ولی من در مکتبخانه عشق آموخته ام
    که زیباییها را باید پرستید عشق زیباست
    لکن من ترا ای عشق زیبا تا آخرین لحظه خواهم پرستید
    که اینک عشق تنها مکتبی ست که بر این عاشق حکمفرماست .........

    ممول جونم متنات خیلی زیبان :gol:
    ممنون:heart: ممنون:heart: ممنون :heart:
    این منم

    جوانی از درون پوسیده

    در برزخی از خودم و دنیای اطرافم !

    چوب خط می کشم بر دیوار های شهر

    چوب خطِ تمام لحظه های تنهایی ...

    می چرخم و خط می زنم آرزوهای از دست رفته ام

    در جدال با جاذبه زمین ، جسمم را تکان می دهم

    و با تمام وجودم نفرین می کنم عقربه ها را

    که با سرعت نور زمان را می شکافند و پیش می روند

    سر بر دیوار فراموشی می کوبم تا شاید از یاد ببرم

    تمام حسرت های به جا مانده از گذشته را ...

    ميان مردگان همي زيسته ام

    که زنده بودن را از ياد برده ام

    و زندگي را تلخ ِ تلخ سر مي کشم ...

    از پس شب هاي پر از بي خوابي

    دم و باز دمي رنگ گرفته از بي حوصله گي

    بی دلخوشی پلک می زنم و سر می چرخانم

    به سمت تمام سایه های که از کنارم رد می شوند

    در امتداد کوچه های مسخ شده در تاریکی

    این منم که سوت می زنم

    و تمام شهر را از خواب بیدار می کنم

    آری این منم

    شب گرد شهری به کوچکی یک سلول انفرادی ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا