MEHRNOOSH.D
پسندها
2,144

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نه بابا....چه میدونم چشونه.....دنبال چی هستن....خدا شفا بده......
    خب میخوام بگم من ماهانم دیگه....خیلی ها هم پیام میدن و فکر میکنن من مهناز هستم(البته پسر ها)
    آفرین خانمی.....حالا دیگه میشه گفت مهندس شدی.....:D
    خب نمییگم نخوندی...اخه دوره ما فقط دانشگاه دولتی بود.یعنی روزانه و شبانه....یادم نمیره 2 هفته خوندم و رفتم آزمون دادمو .....
    منم از فنی اومدم....البته اون موقع که ما اومدیم دانشگاه که اینطور .......نبود ورودی دانشگاه....
    ای جانم....پس تازه اومدی تو معماری.....موفق باشید.....پس راه درازی در پیش دارین خانم....
    منظورم این نبود که شما بچه هستید.....کلا گفتهم که بچ بودن رو بیشتر دوست داشتم......الان که سنت کمه تلاشاتو بکن....
    چون شاگرد خوبی بودی واسه امروز دیگه بسه. فردا با انرژی بیا
    راستش یکم کار اداری دارم عزیزم باید برم
    خوبه دیگه....من خیلی دوست دارم بچه باشم تا بزرگ بشم.....بزرگ بودن خیلی سختی داره....
    چوخ ساغول منده یاخجیام باجی = سلامت باشی منم خوبم آبجی
    چوخ= خیلی
    ساغول= سلامت باشی
    منده= منم
    یاخجیام= خوبم
    باجی= خواهر
    به به ای شیطون توکه ترکی بلدی رو نمیکردی.....
    چوخ ساغول منده یاخجیام باجی
    دیگه نوشابه باز نکن.....من در خودم چیزی نمیبینم.....انقدر بزرگ نمایی نکن....و خودتو کوچیک نکن....هر چی باشه 22 سالته....
    سخته ب جایی برسی ک دیگه نه هیچ اومدنی ارومت کنه ........و نه هیچ رفتنی نابودت...........
    میدونم.....خب فکر کردم اشتباها گفته باشی.....حالا چرا میزنی منو....
    سلام عزیزم صبح شما هم بخیر و خوشی
    چگونه ایی ( نجورسن)؟؟؟؟؟؟
    بی وقفه کلاس شروع شداااااا
    اینجا ایران...جمهوری اسلامی ایران

    زن:مگه اینجا مدرسه دولتی نیست؟!
    مدیر:اگر دولتی نبود که میگفتم یه ملیون تومن بریز!
    زن:آقا آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن...
    مدیر:اینکه شهریه نیست اسمش همیاری!!!
    زن اسمش هر چه که هست.تلویزیون گفته به تمام مدارس بخشنامه شده
    که مدارس دولتی هیچگونه وجهی نمیتونن دریافت کنن.
    مدیر:خوب برو اسم بچت رو تو تلویزیون بنویس!!!اینقدرم وقت من نگیر...
    زن:آقای مدیر من دو تا بچه یتیم دارم آخه از کجا بیارم...؟!؟
    مدیر:خانم محترم زمانی که وارد این مدرسه شدید رو تابلو نوشته بود یتیم خونه یا مدرسه؟!
    آقای مستخدم این خانم به بیرون راهنمایی کن!!!
    زن با چشم های پر اشک منتظر اتوبوس واحد بود.
    اتو مبیل مدل بالایی ترمز کرد و زن سوار شد...
    روزنامه ای که روی صندلی جا مانده بود را برداشت و بهش خیره شد:
    کمیته مبارزه با فقر در جلسه امروز...
    ستاد مبارزه با بی سوادی...
    تیتر درشت بالا صفحه نوشته بود:
    با۲۰۰۰۰۰زن خیابانی چه میکنید؟!!!
    زن باخودکاری که از کیفش در آورد عدد را تصحیح کرد:
    با۲۰۰۰۰۰۱زن خیابانی چه میکنید؟!!
    نامه ای که یه دختر کوچولو پتیم پرورشگاهی به اسم زهرا برای خدا نوشته
    سلام خدا جون
    حالت خوبه؟ اسم من زهراست.
    توی یه پرورشگاه زندگی می کنم. من و بقیه بچه های اینجا بابا و مامان نداریم برای همینم این جاییم.
    خاله پریسا بهم گفته مامان و بابام اومدن پیش تو، خدا جون، تو که انقدر مهربونی
    چرا بابا و مامانمو نگه داشتی؟ دوستم فاطمه میگه بابا و مامانامون دیگه نمیان پیشمون
    چون تو اونا رو پیش خودت نگه داشتی، اما همه می گن تو مهربونی و دعای بچه ها رو قبول می کنی.
    خدا جون میشه مامانمو بهم برگردونی، همیشه دلم می خواسته عین بچه های توی خیابون منم
    دست مامانمو بگیرم و با هم بریم بیرون،
    خاله پریسا و ستاره خیلی مهربونن اما من مامانمو می خوام. دلم می خواد نازم کنه، وقتی می خوام
    بخوابم برام قصه بگه، وقتی خوردم زمین بغلم کنه.......
    امروز پدری دخترش را برای نان فروخت...
    امروز دختر"10"ساله ای مادر شد...
    امروز" دختری" در ماشین شیشه دودی با" پسری" همخواب شد...
    امروز "پدری" خشم بیرون را بر روی "همسرش" خالی کرد...
    امروز" دختری" در التماس "چشمانش" در چهار دیوار "زن" شد...
    امروز" مادری" در مقابل پسر"3"ساله اش با "مردی" همخواب شد...
    امروز "عشق" "دختری با کره" را با "اسکناس سبز" سنجیدن...
    امروز...امروز...امروز...
    دلم برای "امروز" گرفت...
    نمیدانم دنیای شما" کثیف" است یا "چشمان فاحشه" من...؟
    دیشب با چند تا از دوستای هم دهی رفته بودیم شهر بازی سوته دلان دهکده!
    تو شهر بازی یهو یه دختر کوچولو خوشگل اومد گفت : آقا…آقا..تو رو خدا یه لواشک ازم بخر!!
    نگاش کردم …چشماشو دوس داشتم…دوباره گفت آقا...اگه ۴ تا بخری تخفیف هم بهت میدم…
    بهش گفتم اسمت چیه…؟
    فاطمه…
    بخر دیگه…!
    کلاس چندمی فاطمه…؟
    میرم چهارم…اگه نمی خری برم..
    می خرم ازت صبر کن دوستامم بیان همشو ازت میخریم مامان و بابات کجان فاطمه؟؟
    بابام مرده…مامانمم مریضه…من و داداشم لواشک می فروشیم.
    دوستام همه رسیدند همه ازش لواشک خریدند خیلی خوشحال شده بود…می خندید…
    از یه طرف دلم سوخت که ما کجاییم و این کجا…از یه طرف هم خوشحال بودم که امشب با دوستام
    تونستیم دلشو شاد کنیم...
    فاطمه میذاری ازت یه عکس بگیرم؟
    باشه فقط ۳ تا باشه اگه ۵۰۰ تومن بدی مقنعمو هم بر میدارم!
    فاطمههههههههههههههههه…
    دیگه این حرف و نزن! خیلی ناراحت شدم ازت .
    سریع کوله پشتیشو برداشت و رفت…
    وقتی داشت می رفت.نگاش می کردم …نه به الانش…نه به ظاهرش …
    به آینده ایی که در انتظار این دختره نگاه میکردم…
    و ما باید فقط نگاه کنیم..فقط نگاه...فقط نگاه...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا