MEHRNOOSH.D
پسندها
2,144

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه حالت چطوره وتو جواب میدی خوبم
    کسی باشه که محکم بغلت کنه وآروم توگوشت بگه:میدونم که خوب نیسی...
    دهان دختر زيبا تهي زدندان است!
    که هر شکسته دندان بهاي يک نان است!
    هيچ کس فکر نکرد که در آبادي ويران شده ديگر نان نيست!
    و همه مردم شهر بانگ برداشتن که چرا سيمان نيست!
    و کسي فکر نکرد که چرا ايمان نيست!
    و زماني شده است که به غير از انسان هيچ چيز ارزان نيست!!!
    دقت کردین در کارتونهای زمان بچگیمون تارزان لخت بود، سیندرلا 12 شب به بعد میومد خونه، پینوکیو دروغ میگفت، بتمن با سرعت بالای 200 مایل بر ساعت رانندگی میکرد سفیدبرفی توی یه خونه با هفت تا مرد زندگی میکرد و پاپی پیپ میکشید و تتو داشت...پس تقصیر جوونامون نیست که...
    ی روز دوتا رفیق عاشق ی دختر میشن. دختره جفتشون رو دعوت میکنه واسه مشروب خوردن.
    دختر ساقی میشی و ۳ پیک عرق میریزه و میگه یکی از پیک ها سمه.
    رفیق اول گفت: میخورم سلامتی اینکه سم باشه و رفیقم به عشقش برسه خورد ودید مشروبه.
    رفیق دوم پیکو برداشت و گفت: میخورم سلامتی اینکه سم باشه و رفیقم به عشقش برسه خورد و دیدمشروبه.
    دختره پیکو بر داشتو و گفت:سلامتی اینکه سمه و میخورم تا دو تا رفیق از هم جدا نشن و با هم بمونن.
    البته از اینجور دخترا تو دوران ما نیست افسوس
    دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ
    دوستی تلفیق شعور من و توست
    دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا
    دوستی حس عجیبیست میان من و تو
    شیعه - که نماینده ی طبقه ی ستمدیده و عدالت خواه در نظام خلافت بود - در این "خانه" - خانه ی گلین و متروک فاطمه - ، هرچه را و هرکه را می خواست، می یافت :

    برای او، فاطمه، وارث پیامبر، مظهر "حق مظلوم" و در عین حال نخستین "اعتراض" و تجسم نیرومند و صریح "دادخواهی"، که شعار ملّت های محکوم و طبقات مظلوم در نظام حاکم بود؛

    و علی، مظهر "عدل مظلوم"!، تجسم پرشکوهِ حقیقتی که در رژیم های ضد انسانی قربانی شد و در مذهب رسمیِ حاکم، کتمان؛

    و حسن، مظهر آخرین مقاومت پایگاه "اسلامِ امامت"، در برابر اوّلین پایگاه "اسلامِ حکومت"؛

    و حسین، شاهد همه ی شهیدان ظلم در تاریخ، وارث همه ی پیشوایان آزادی و برابری و حق طلبی از آدم تا خودش، تا همیشه، رسول شهادت، مظهر خون انقلاب؛

    و بالاخره، زینب، شاهد همه ی اسیران بی دفاع در نظام جلادان، پیامبرِ پس از شهادت، مظهر پیامِ انقلاب! . . . ه
    اكنون شهيدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستيم. شهيدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستيم، آنها كه گستاخي آن‌ را داشتند كه ـ وقتي نمي‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب كنند، رفتند، و ما بي‌شرمان مانديم، صدها سال است كه مانده‌ايم. و جا دارد كه دنيا بر ما بخندد كه ما ـ مظاهر ذلت و زبوني ـ بر حسين(ع) و زينب(س) ـ مظاهر حيات و عزت ـ مي‌گرييم، و اين يك ستم ديگر تاريخ است كه ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزيزان باشي
    حسين(ع) بيشتر از آب تشنه لبيك بود. افسوس كه بجاي افكارش زخمهاي تنش را نشانمان دادند و بزرگترين دردش را بي آبي ناميدند
    دوست داشتم گوشه اي بنشينم

    و به گوشه اي از اين آسمان بنگرم

    و به نگريستن ادامه دهم

    تا آنگاه که خداوند جان مرا بستاند ، بميرم

    اما چه کنم باز هم چون او مامور بودم که با خلق درآميزم

    و با جمع ، زندگي به سر برم
    من معتقدم

    که همه ي انحرافات ، جنايات

    مفاسد ، پستي ها

    انحطاط ها و هر چه بد است

    زاييده سه عامل است

    جهل ، ترس ، نفع

    و توحيد هر سه را زايل مي کند

    دکتر علي شريعتي
    به من بگو نگو ، نمی گویم؛

    اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم

    من می فهمم!!

    « دکتر علی شریعتی »
    - دنیا را بد ساخته اند



    کسی را که دوست داری ٬ دوستت ندارد



    کسی که تو را دوست دارد٬تو دوستش نداري



    اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد ٬



    به رسم و آیین زندگانی به هم نمی رسند .



    و این رنج است



    زندگی یعنی این
    پروردگار مهربان من، از دوزخ این بهشت رهایی ام بخش! در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است و هر زمزمه ای بانگ عزایی و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی رنجزای گسترده ای. در هراس دم می زنم، در بیقراری زندگی می کنم و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است. هیچ کس، هیچ چیز در اینجا "به خود" هیچ نیست. "بودن من" بی مخاطب مانده است. من در این بهشت، همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم. "تو قلب بیگانه را می شناسی که خود در سرزمین وجود بیگانه بوده ای!" "کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم
    پیکر تراش هنرمند و بزرگی که در میان انبوه مجسمه های گونه گونه اش غریب مانده است,در جمعیت چهره های سنگ و سرد تنها نفس می کشید.کسی (نمیخواست),کسی (نمی دید),کسی(عصیان نمیکرد),کسی عشق نمی ورزید,کسی نیازمند نبود,کسی درد نداشت...و.....وخداوند خدا ,برای حرفهایش مخاطبی نیافت!هیچکس او را نمیشناخت,هیچکس با او (انس )نمیتوانست بست..........................(انسان)را آفرید!و این نخستین بهار خلقت بود.
    ما اکنون، به ظاهر برای کسی بیگاری نمی کنیم، آزاد شده ایم، بردگی برافتاده است.اما به بردگی یی بدتر از سرنوشت تو محکوم شده ایم. اندیشه ما را برده کرده اند. دلمان را به بند کشیده اند و اراده مان را تسلیم کرده اند، و ما را به عبودیتی آزادگونه پرورده اند و با قدرت علم، جامعه شناسی، فرهنگ، هنر، آزادیهای جنسی، آزادی مصرف و عشق به برخورداری و فرد پرستی، از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسئولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک برده اند. و اکنون برادر، ما در برابر این نظام های حاکم، کوزه های خالی زیبایی شده ایم که هر چه می سازند، می بلعیم.
    برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در کلیسایت نیایش کنی ، خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو فرزندان یک آیین هستیم ، زیرا راههای گوناگون دین انگشتان دست دوست داشتنی "یگانه برتر " هستند ، همان دستی که سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را رسایی و بالندگی جان می بخشد . جبران خلیل جبران
    به آینده سرزمینی که جوانانش ، دارای اندیشه صوفیگری و گوشه گیری هستند امیدی نیست . حکیم ارد بزرگ
    سلامتی همــه اونــایی که خــوبــی کردن ولی بدی دیدین
    , رفاقت کردن ولی نارفیقی دیدن
    , راست گفتن ولی همش دروغ شـنیدن
    , واسه همه دست رفاقت دراز کردن ولی رو دست خوردن
    , هیچ کس رو تنها نذاشتن ولی تنها مـــوندن
    بــالاخــره یکــــ روز به آرزویـم میـرسـم
    در صفــــ اول نمــاز جلـوتــر از پیـش نمــازم
    و همـه بـه من اقتــدا خواهنـد کــرد !!
    نمــاز کـه تمــام شـود همـه بـه سمتــــ مـن
    خواهنـد آمـد
    چقــدر عـزیــز خـواهـم شـد
    بعـد از چنـد قـدم کـه حـرکتــــ کنند ...
    کسـی فـریــاد می زنـد :
    بلند بگــو

    لا اله الا الله ...
    دلم برای کودکیم تنگ شده
    برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
    همه آدم ها را دوست داشتم
    مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم
    و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم
    مادرم که می رفت
    به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود
    دلم می خواست "ممول" را پیدا کنم
    از نجاری ها که می گذشتم
    گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم
    تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
    دلم برای خدا تنگ شده
    خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم
    دلم برای کودکیم تنگ شده
    شاید یک روز
    در کوچه بازار فریب
    دست من ول شد و او رفت
    گاهی کسانی که هزاران فرسنگ از شما فاصله دارند
    میتوانند احساس بهتری نسبت به کسانی که..
    دقیقا در کنارتان هستند در شما ایجاد کنند
    بعضي آدم ها را نميشود داشت
    فقط ميشود يک جور خاصي دوستشان داشت !
    بعضي آدم ها اصلا براي اين نيستند که براي تو باشند يا تو براي آن ها !
    اصلا به آخرش فکر نمي کني
    آنها براي اينند که دوستشان بداري
    آن هم نه دوست داشتن معمولي نه حتي عشق !
    يک جور خاصي دوست داشتن که اصلا هم کم نيست ...!
    اين آدم ها حتي وقتي که ديگر نيستند هم
    در کنج دلت تا ابد يه جور خاص دوست داشته خواهند شد ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا