maryam_22
پسندها
5,020

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آقای مجری : شعری که بلدی رو بخون
    فامیل دور : که با این درد اگر در بند در مانند ، درمانند.
    مجری : اینوکه ۳۰ بار خوندی .
    فامیل دور : نه این شعر خیلی عمیقه
    اشاره داره به درهایی که واقعا در نیستن ، مثل نقاشی در روی دیوار. یعنی این دردها مارو شبیه اون درها میکنه .
    جیگیر : گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سرآید، گفتی یا نگفتی ؟ گفتی یا نگفتی؟
    گفتی یا نگفتیـــــی؟
    مجری : شاعر گفته به ما چه؟
    ببعی : It's nice to be important, but it's more important to be nice
    مجری: نه شعر فارسی بخون
    ببعی : در گلستانه چه بوی علفی می آمد ، به به .
    کلاه قرمزی : دستم استخون نداره ، نون خورده و جون نداره ، دیلا دیلای لالای لای لای...
    پسرعمه زا : این بی‌تو پسر نمی‌شود یعنی چی؟
    مجری : میگه بی تو به سر نمی‌شود، یعنی بدون تو نمی‌تونم زندگی کنم.
    فامیل دور : وای آقای مجری منو میگی؟ من از بچی آرزوم بود شما بگی بی تو نمیتونم زندگی کنم .
    کدوم گوری تشریف داری اونوقت؟
    فیسبوکم که نیستی
    اما جات خالی اونجا با دختر عمه زا جان کلی پشت سرت صفحه گذاشتیم
    انقده خوبه :D
    دلتنگ ترین لحظه های من نبودن توست و این روزها این ابهام توهم زا تمامفکرم را پر کرده ... توهم رفتنت...ندیدنت ...نشنیدن صدایت...

    در سکوت این شبهای بی پنجره ، به تو می اندیشم و باز هم مثل همیشه به احساس مبهمی که از من داری می اندیشم.

    حس غریبی شیشه ی احساسم را تلنگر می زند که پرنده رفتنی ست و من به یاد تودلم ترک بر میدارد که تک پرنده ی دل من ماندن را تا کی تاب می آورد؟؟؟

    چون دوستت دارم اگر هم بروی خودت را به خاطر و پروازت را به خاطرههایم می سپارم .تا ابد . مگر هر کس چند بار از ته دل می تواند کسی را دوستبدارد؟ فقط یک بار . پس بدان انتخاب یک باره ی من تو بودی ، هستی و خواهیبود.

    مهم نیست چقدر با هم فاصله داریم .مهم قلب من است که در هر تپش خود نام تورا در وجودم به جریان در می آورد و این زیباترین حسی ست که تا حالا تجربهنکرده بودم و هر اتفاق زیبا یک بار رخ میدهد و اکنون اتفاق زیبای زندگی منتویی

    یادم نرفته که بین ما یکسال فاصله جا خوش کرده است .اگر دلش خوش است بهماندن بگذار بماند چون میان قلب پاک تو و این حس دوست داشتن فاصله معناندارد.
    میام زیر کرسی یه داستان قشنگ تعریف کن که به شمردن گوسفند نکشم:w05:
    فقط یه بار رفتم.اونم یه روز.اونم فقط قلعه رودخان.اما هنوز که هنوزه وقتی یادش میفتم لذت میبرم.دوس دارم برم تمام شهرها و جنگلها و جاهای بکر شمالو بگردم.

    بابا جان تقصیر من چیه.همه طرف بودن.خودشون می اومدن تو زاویه دید.مگر اینکه از اول تا اخر عین دیوونه آسمون رو نگاه میکردما.
    عجبا
    اصلا تقصیر شماهاست که تیپ میزنید.اصلا تیپ میزنید که پسرا نگاتون کنن.
    هر کی هم میگه واسه دل خودمون تیپ میزنیم ارواح عمشو میخوره:D بالاخره درصدی واسه جلب توجه هست :D
    عجبی نیست
    این روزها
    حالمان به حال نیست
    نمیدانم به گذشته است یا به آینده
    فقط میدانم که نیست
    خو ایششششش:d
    الهی از وسط نصف شی نمیتونی خوشبختی منو ببینی :دیییییییی
    نه نرفتم
    اما همیشه ارزوم بوده برم شمال و شهرای غرب و شمال غربی

    13 بدر تا 5 عصرش الکی و بیخود و تو خونه گذشت.اما از اون به بعدش رفتیم تو یه دشت که پر ملت ریخته بودن.خوش گذشت دید زدن اما اونجا هم بدتر دل ادم کباب میشد :D
    سلام خوبین با تاخیر زیاد:d سال جدید رو بهتون تبریک میگمممم:gol:
    موچ موچ دیگه :D
    اون اعتماد به نفس شما دخترا تو حلقمممممممم :دییی
    ما از این سوسول بازیا بلد نیستیم آجی:rambo:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا