Martin Eco
پسندها
2,075

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • قانون پایستگی درس ها:
    درسها نه پاس میشوند نه حذف، بلکه از ترمی به ترم بعد منتقل میشوند…
    روز دانشجو پیشاپیش مبارک
    خو تهش ميشه هموني كه من گفتم ديگه خو ... به علت چي كار داري؟ نتيجه مهمه :دي
    نخير اين كارا فخط تو ايران جذابه ... بو خودا ...
    چي ميگه ؟ اينو يه دفه ديگه م گفتيا تكراريه يك امتياز منفي خخخخخخخخ
    شبت خوش حميدرضا
    اره ؟ در اين حد ؟ خودت چي؟ زنده ميموني ايا ؟
    اره خو اصن ميخواستن نرن اون ور اب ... حالا كه رفتن جذاب و شيرين با هم بايد بميرن يعني بسوزن :دي
    نكن اين كارو خو ... بعد به عنوان چهره روانيه هفته ورت ميدارن ميبرنت تيمارستان ها ... اونجا ايران ني كه آلمانه ... حالا ببين كي گفتم بهت :دييييييييي
    افااااااا :redface:
    اي ول با چي مسمومشون ميكني ؟ مرگ موش ؟ قول بده يه كاري كني اون چهره هاي جذابشون در دم جان بسپرند :دي
    ميگم خودت كه يه وخ دچار دوگانگي شخصيتي نيستي ؟ خخخخخخخخخخ
    خواهش ميشه باو قابل نداشت آقو مارتيني :redface:

    موگوئم رفتي اون ور آب تو بفرماييد شامم شركت كن ما ببينيمت بهت بخنديم دلمون وا شه
    واقعااا!

    من منظور بدی نداشتم
    ولی راس میگی این شکلکه یه چیش میشه
    بعد روح کشته شده ها به سمت افق پرواز میکردن .. روحشون خیلی بزرگ بود.. سفیدم بودن.. همشون به سمت افق دور میشدن اما یکیشون برگشت با اشاره بهم گفت سزای این کارتو میبینی.. بعد رفت.. :( به مامانم گفتم تقصیر من بود که اون هواپیما سقوط کرد ولی مامانم گفت که نه چون اگه میدونستی اون دکمه رو نمیزدی..
    حالا میترسم برم اونجا آسمون کشورو به خطر بندازم حمید.. از اول دی از خونه میاین بیرون حواستون به بالاسرتون باشه.. :smile:
    اتفاقا حمید یه چیز جالب.. قبل اینکه بفهمم پدافند هوایی افتادم چند شب پیش خواب دیده بودم که در یخچال باز کردم دیدم یک دکمه اون وسط هست.. یخچالم رو تراس بود.. رو تراس خونه ی قدیمیمون که خیلی تراس بزرگی بود.. صبح زودم بود.. بعد در همین حال یه هواپیما مسافربری که بیشتر شبیه موشک بود در واقع یک استوانه ی بزرگ قرمز رنگ بود که نوکش تیز بود داشت تو آسمون میرفت بالا.. خیلی هم نزدیک به نظر میرسید.. من اون دکمه رو زدم.. میدونستم یه ربطی به اون هواپیما داره.. زدم هواپیماهه زاویش بیشتر شد .. همنطور که داشت اوج میگرفت میرفت بالا و دور میشد دوباره اون دکمه رو زدم تا به حالت اولش برگرده.. اما یه دفعه دیدم داره دور خودش میچرخه و سقوط میکنه.. از اینجاش خیلی ترسناک شده بود.. واقعا می ترسیدما :دی بعد همونطور که داشت میچرخید دور خودش رفتم مامانمو بیدار کردم که بیاد ببینه.. میترسیدیم رو سر ما بیفته اما همونطور میچرخید تا اینکه بالاخره سقوط کرد و افتاد.. رفتم از بالا تماشا کردم دیدم افتاده رو یه زمین ورزشی که آدما داشتن اونجا بازی میکردن..
    یادته میگفتی آرزومه یه هواپیما جنگی رو رو هوا با موشک بزنم؟ خوب من سربازی افتادم پدافند هوایی ارتش.. اگه پا داد یکی به نیت تو میزنم دا :)
    خو باوشه
    اين باشگاه چقد داغونه ها سرعتش ...
    خوش به حالت ميري اونجا سرعت اينترنت در حد لاليگا ... فيلي ميلي هم كه ندارن ......
    هييييييييييي
    اره خو اگه بخواي ريالتو چنج كني ببري اونجا كه ادم بدبخت ميشه با اين اوضايي كه برامون درست كردن... بايد بري اونجا يه كاري چيزي پيدا كني يا يكي زير پر و بالتو بگيره
    خو واسه سوئد درخواست ميدادي ...
    خو بشه بشه قوري بشه اصن :دي
    خو پ چي موگويي ديه؟ از اين بهتر ؟
    لگد به بختت نزن باو ... ولي قول بده بعدش برگردي و به وطنت خدمت كني ... وطن به شوما جوونا نياز داره ... نري واسه اون المانياي زردنبو خونه بسازي كه من راضي نيستم خخخخخخخخ
    دوستي اشنايي نداري المان ؟
    خو بتركه ما كه بخيل نيسيم :d
    عه ؟ بورس ني ؟ چرا ؟ پ چيه ؟
    آلمان خوبه ها ... اوضاع كه داغون هـــ ولي خو حالا ميري يه كاري چيزي پيدا ميكني خو ...
    افاااااااا :razz:
    خو خوبه هويجوري ادامه بده :دي
    هوم ؟ راس موگويي ؟ خدا شانس بده ها ايشششششششش ... از كدوم دانشگاه ؟ كدوم بلاد اين خبطو كرده ؟ :دي
    مردم چه شانس دارنا :razz:
    ما بادي نيسيم كه با اين بيدا بلرزيم برادر من خخخخخخخخخ
    تازشم هالووين گذشته :ديييييييي

    سيلام چطوري ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا