در اطراف خانه ي من آن كس كه به ديوار فكر مي كند آزاد است!
آن كس كه به پنجره ... غمگين!
و آن كس كه به جستجوي ازادي است ، ميان چارديواري نشسته ... مي ايستد ...چند قدم راه مي رود!
نشسته ... مي ايستد ...چند قدم راه مي رود!
نشسته ... مي ايستد ...چند قدم راه مي رود!
نشسته ... مي ايستد ...چند قدم راه مي رود!
نشسته ... مي ايستد ...چند قدم ....
حتي تو هم خسته شدي از اين شعر حالا چه برسد به او كه
نشسته ... مي ايستد ...
نه ... افتاد !